بازنگری در شبکه های اجتماعی: از پلتفرم ها تا ارتباطات معنادار
قولی که شکست
آدما همیشه یه جورایی شبکههای اجتماعی داشتن؛ یه تاروپود از رابطهها که ما رو به هم وصل میکرد، خیلی قبل از اینکه صفحههای گوشیمون روشن بشن. تکنولوژی اومد این تارها رو گرفت و تبدیلشون کرد به پلتفرمهای مجازی، قول داد فاصلهها رو کم کنه و ما رو از همیشه به هم نزدیکتر کنه. ولی یه جای کار لنگ زد. به جای اینکه رابطههامون پررنگتر بشه، الان تنهایی، استرس و یه حس پوچی اذیتمون میکنه. این یه باگ ساده تو سیستم نیست، از اول انگار این فضاها رو اشتباه تصور کردیم. اگه از روز اول خراب ساختیمشون چی؟ بیاید ببینیم چی خراب شده، چطور به اینجا کشیده شدیم و چطور میتونیم یه جور دیگه درستش کنیم؛ نه با یه اپ جدید، بلکه با یه نگاه تازه. اگه درست بجنبیم، شاید بتونیم یه چیز سالمتر، امنتر و نزدیک به چیزی که واقعاً میخوایم بسازیم.
چی خراب شده!
بی رودربایستی بگم: شبکههای اجتماعی اون چیزی که قولشو دادن نیستن. زیر اون پستهای خوشگل و پینگپینگ اعلانها، یجور آشوب راهمون رو به سمت رابطه های واقعی بسته:
سطحی به جای عمیق: همهچیز شده لایک و شیر و شمارش فالوئر. این پلتفرما دنبال چیزای سریع و جلبتوجهن، حرفامونو تکهتکه کردن و رابطههامونو عدد کردن.
خداحافظ حریم خصوصی: بیشتر این شبکهها با جمع کردن اطلاعاتمون و فروختنش به هر کی پول بده کار میکنن، ما هم هیچ کارهایم. وقتی هر قدمی که برمیداری زیر ذرهبینه، اعتماد رنگش می پره.
شایعه و دعوا: الگوریتما دنبال کلیکان، برای همین چیزای جنجالی یا تفرقهانگیز رو میذارن جلومون. آخر کارش میشه شایعهی بیشتر، باورای چرت و دیوار بین آدما به جای پل.
نمایش به جای رفاقت: موفقیت یعنی چند نفر تو رو ببینن، نه چقدر با بقیه جوش بخوری. ما رو کرده بازیگرایی که دنبال تشویق شدنیم، نه حرف زدن.
فشار روانی: باید بینقص به نظر بیای، همش خودتو مقایسه کنی، اینا اضطراب و افسردگی آورده. یه تحقیق سال ۲۰۲۱ از انجمن سلطنتی بهداشت عمومی گفت اینستاگرام برای جوونا سم روانیه؛ و میدونیم که فقط همین نیست. اینا اشکالای ریز نیستن؛ نشون میدن ما کلاً قصه رو گم کردیم. قرار بود این شبکهها ما رو به هم وصل کنن، ولی شدن یه صحنه که فقط توش ادا درمیآریم، نه اینکه خودمون باشیم.
چطور به اینجا رسیدیم!
خب چطور تو این مخمصه گیر کردیم؟ یه داستان از انتخابا و تغییرایی که شبکههای اجتماعی رو این شکلی کردن:
الگوریتما غالب شدن: اوایل دههی ۲۰۰۰، جاهایی Friendster و MySpace ساده بودن — پستات به ترتیب میاومد. بعد Facebook سال ۲۰۰۶ با نیوزفیدش اومد و Twitter و Instagram هم الگوریتمی شدن. «تعامل» — کلیک و لایک و شیر — مهمتر از معنا شد، یادمون دادن دنبال جلب توجه باشیم، نه رفاقت.
داده، گنج پنهان: تا دههی ۲۰۱۰، تبلیغات همهچیزو گرفت. شرکتایی مثل Google و Meta زندگیمونو کردن منبع پول، پلتفرما رو جوری ساختن که معتادشون بشیم و بیشتر لو بدیم. حریم خصوصی رو با دلار عوض کردن، ما هم شدیم کالای فروشی.
تب اینفلوئنسری: شبکهها که بزرگ شدن، دیده شدن شد جایزه. اینستاگرام ۲۰۱۰ شروع کرد و اینفلوئنسرا شبکهها رو کردن ویترین خودنمایی. خودت بودن رفت کنار، فالوئر جمع کردن اومد وسط.
زندگیمون شد بازی: استریکای Snapchat، دکمههای واکنش، دنیای اجتماعیمون شد یه جدول امتیاز. تا وسطای دههی ۲۰۱۰، احساساتمون خلاصه شد تو اموجی و رفاقتامون تو امتیاز، قشنگ معتادکننده ولی کمجون.
بزرگی به جای حس: پلتفرما دنبال کل دنیا رفتن، به جای جمعای کوچیک و گرم، رو تعداد شرط بستن. تا ۲۰۲۳، X بالای ۴۰۰ میلیون کاربر داره — ولی چندتاشون واقعاً حس زنده بودن میکنن؟ اینا اتفاقی نبود. از اینجا شروع شد که شبکهها رو برای پول ساختن طراحی کردن، نه برای آدما. ولی اگه قانونای بازی رو عوض کنیم چی؟
یه راه بهتر
اصل حرف اینه: شبکهی اجتماعی مال پست و محتوا نیست، مال رابطهی بین ماست. فکر اینکه با لایک و پست میشه شبکه ساخت، راه به جایی نمیبره. آدما و حسشون باید قلب تپندهی هر شبکهای باشن. اگه از این مفهوم دور بشیم، فقط جنسی برای مصرف شدن میشیم. یه پلتفرم که اینو بفهمه، شاید چیزی امنتر و پرجونتر بهمون بده.
فکرشو بکن:
عمق به جای عدد باشه: دیگه دنبال لایک و فالوئر ندو. یه شبکهی درست، ابزارایی میده که حرف حسابی بزنی؛ تاپیکای بلند، چت صوتی، یا کارای خلاق با هم. مثلاً یه جمع موقت برای بحث درباره یه کتاب یا دنبال کردن یه رویا. مهم این نیست کی تو رو میبینه، اینکه کی حرفتو میفهمه مهم تره.
اعتماد حرف اول رو بزنه: حریم خصوصی نباید آپشن باشه، باید پایه و بنیان باشه. با بسترهایی مثل بلاکچین، خودت میگی چی مال توئه، کی ببینه. معاملهی پنهونی تو کار نباشه، فقط یه جا که روش واقعاً حساب می کنی. شاید اولش عجیب باشه، ولی یه شبکهی مطمئن ارزششو داره.
رابطههای واقعی و محکم: رقابت رو بنداز دور، همکاری بیار وسط. اگه یه سیستم تو رو با یکی که مثل خودت فکر میکنه برای یه هفته حرف زدن جفت کنه چی؟ یا جمعایی برای حل یه مشکل محلی راه بیفته و وقتی کار تموم شد جمع بشه؟ رابطهها تمیز و جمعوجور میمونن.
خودت باش: دیگه لازم نیست ژست بگیری، پروفایلت خود واقعیهتو با حس و نیتت نشون بده، شاید هوش مصنوعی کمک کنه بگی چی تو دلته. ادا درنیار، خودت رو بیار وسط.
شبکههای زنده: فیدای خشک و بیروح تموم شدن. شبکه باید مثل گل باز بشه و ببنده، یه جای موقت برای یه پروژه یا گپ که وقتی کارش تموم شد، جمع بشه. اینجوری همهچیز مرتب میمونه و شلوغی کم میشه.
هوش مصنوعی رفیقمون باشه: اینجا باحال میشه: یه هوش مصنوعی بذار که رابطههامونو بهتر کنه. نه برای تبلیغ یا ربات؛ باید یه هسته داشته باشه از چیزایی که همه قبول داریم، مثل احترام، همدلی، درک متقابل. این هسته میتونه هر فرهنگ و باوری رو به هم وصل کنه. مرده نیست، زندس، با ما بزرگتر و بهتر میشه.
خطاهاتو بگیره: حرفتو میخونه، لحنتو میفهمه، میگه چطور بهتر بگی، یه تکه تند رو نرمتر کنه.
عمیقتر بره: یه سوال بندازه وسط که بیشتر فکر کنی «این از کجا اومد؟» یا یه ایده ای بده که بحث آروم بشه.
خودتو نگه داره: با شناخت ارزشات و صدات، نمیذاره بهت چارچوب تحمیل کنن، خودت میمونی.
با هم بزرگ شیم: موقعیتایی درست کنه که همدلی یا حرف زدنو تمرین کنی، باهات راه بیاد تا بهتر بشی. فکر کن داری از یه روز بد به رفیقت غر میزنی. هوش مصنوعی میگه آرومتر بگو، یه سوال میده به هر دوتون که باهم روش فکر کنین. یه دعوا میتونه بشه یه لحظهی خوب دوتایی.
یه زمین، یه خونه: یه شبکه که برای امروز کار کنه، میتونه با بهترین تکنولوژی دنیا رو یه خونهی مشترک کنه. تصور کن: جایی که با هر کی بخوای، هر جای دنیا که باشه، یه رفاقت درست بسازی، انگار کنارتن. ایده، مهارت یا کاراتو با همهی دنیا عوض کنی، تو یه چارچوب امن و شفاف. دنبال جواب، رفیق یا فرصت میگردی؟ این شبکه مثل یه قطبنمای زندهست که میفهمه دلت چی میخواد، نیازت چیه، ارزشت چقدره، و راهو نشونت میده. مرزا محو میشن، زبونا قاطی هم میشن، زمین میشه یه خونهی بزرگ؛ هر گوشهش یه در باز به یه آدم جدید. این دیگه فقط وصل شدن نیست؛ کل دنیا تو یه جاست.
روبهرویی با دردسرا
چنین چیزی مفت بدست نمیاد. ساختنش یعنی درگیر شدن با تکنولوژیای سخت، بلاکچین و هوش مصنوعی لحظهای گرون و پیچیدن. کسایی که عادت دارن به چیزای سریع، شاید از یه چیز عمیقتر فرار کنن. بزرگ کردنش بدون خراب کردن اون حس جمع صمیمی؟ کار سختیه. ولی اینا دیوار نیستن، فرصت هایی هستن که خلاق بشیم. با یه گروه کوچیک شروع کن، با نظراشون درستش کن، بذار کمکم باز بشه. چیزی که گیرت میاد، یه شبکه که درمان میکنه، نه اینکه زخم بزنه؛ این ارزش هر زحمتیو داره.
مسیر پیش رو
شبکههای اجتماعی نباید این تلههای کمجون و پراسترس بمونن. میتونن خیلی بیشتر باشن، جاهایی که نه فقط به هم وصل شیم، بلکه واقعاً باشیم؛ نه فقط دیده شیم، بلکه شناخته بشیم. اگه چیزی بسازیم که رابطهها و حسامونو بذاره وسط کار، یه جای امنتر و زندهتر داریم. دست خودمونه: تو چرخهی نمایش و مصرف بمونیم، یا یه شبکه بسازیم که ما رو به خودمون و همدیگه نزدیکتر کنه. تو کدومو انتخاب میکنی؟
راستش ما مدتی که بی سروصدا، ساختن چنین پلتفرمی رو شروع کردیم؛ دوست داری با ما تو این راه قدم بذاری؟