ویرگول
ورودثبت نام
Milad Shah Alizad
Milad Shah Alizadدرباره پروژه Orb، زندگی صلح آمیز سیاره ای
Milad Shah Alizad
Milad Shah Alizad
خواندن ۷ دقیقه·۶ ماه پیش

بازگشت به کل: از "من" تا "ما"

فکرش را بکنید: روزگاری، وقتی اجدادمان در غارهای سرد و تاریک پارینه‌سنگی دور آتش جمع می‌شدند، شاید هرگز تصورش را هم نمی‌کردند که روزی فرزندانشان آسمان‌خراش‌هایی بسازند که تا ابرها قد بکشند. انسان، این موجود عجیب و غریب، سفری باورنکردنی را از آن روزها تا امروز پیموده است. در این مسیر پر پیچ و خم، همیشه بوده‌اند کسانی(حکیمان، شاعران، فیلسوفان) که با چشمانی پر از کنجکاوی به آسمان خیره شده‌اند و پرسیده‌اند: ما کیستیم؟ از کجا آمده‌ایم؟ به کجا می‌رویم؟ اما این ذهن‌های درخشان، مثل ستاره‌هایی پراکنده در آسمان شب، اغلب تنها درخشیده‌اند، بدون اینکه فرصتی پیدا کنند تا نورشان را با هم ترکیب کنند و حقیقتی بزرگ‌تر را روشن کنند. حالا، در این روزگار پرهیاهوی قرن بیست و یکم، انگار برای اولین بار در تاریخ، بشریت شانس این را دارد که از این پراکندگی به یک هم‌آوایی برسد: از «من متوهم»، ذهنی که در دام خودخواهی و توهم جدایی گیر کرده، به «مای خردمند»، خردی جمعی که می‌تواند آینده‌ای بسازد که نه فقط برای عده‌ای، بلکه برای همه‌ی ما زیبا، پایدار و عادلانه باشد.

بیایید لحظه‌ای خیال کنیم. جهانی را تصور کنید که در آن انسان‌ها مثل ویروس‌ها یا انگل‌ها نیستند که فقط منابع زمین را ببلعند و طبیعت را به تاراج ببرند. در عوض، مثل قارچ‌های جنگلی که خاک را زنده نگه می‌دارند یا باکتری‌های مفیدی که به گیاهان کمک می‌کنند رشد کنند، با طبیعت هم‌نوا می‌شوند. شهری را ببینید که صبح‌ها با نور خورشید بیدار می‌شود، خیابان‌هایش با دوچرخه‌ها و ماشین‌های برقی زنده است، و بام‌هایش با باغ‌های سبز پوشیده شده‌اند. مزرعه‌ای را تصور کنید که خاکش هر سال غنی‌تر می‌شود، چون کشاورزانش به جای سم و کود شیمیایی، از روش‌های طبیعی استفاده می‌کنند. جامعه‌ای را در ذهن بیاورید که در آن یک بچه‌ی روستایی در قلب آفریقا همان قدر شانس دارد که یک کارآفرین در سیلیکون ولی، چون آموزش، فرصت و امید به شکل عادلانه‌ای در دسترس همه است. این تصویر، نه یک رؤیای شاعرانه، بلکه هدفی است که می‌توانیم به آن برسیم، اگر تصمیم بگیریم از این وضعیت پر از مصرف‌گرایی و تخریب محیط‌زیست، به سوی تمدنی گام برداریم که با طبیعت و با خودمان مهربان‌تر است. این یعنی گذر از کنترل و خودخواهی به اشتراک‌گذاری و همدلی، از انحصار به دعوت، از منِ تنها به ماِ یکی‌شده.

اما خب، این راه به این سادگی‌ها هم نیست. هر چیزی که بوی اقتدارگرایی و کنترل بدهد، مثل دیواری جلوی این تحول بزرگ قد علم می‌کند. دولت‌هایی که با فیلتر کردن اینترنت یا سرکوب اعتراضات، نمی‌گذارند صدای مردم شنیده شود؛ شرکت‌هایی که داده‌های شخصی ما را مثل گنجی خصوصی جمع می‌کنند و از آن برای پر کردن جیب‌هایشان یا حتی دستکاری انتخابات استفاده می‌کنند؛ و حتی خود ما، وقتی در دام منافع کوتاه‌مدت گیر می‌کنیم، همه‌ی این‌ها موانع این مسیرند. فکر کنید به یک پلتفرم شبکه‌ی اجتماعی که به جای وصل کردن آدم‌ها، با الگوریتم‌هایش ما را به جعبه‌های کوچک عقیدتی تقسیم می‌کند، فقط برای اینکه کلیک‌های بیشتری بگیریم و تبلیغ بیشتری ببینیم. این همان اقتدارگرایی مدرن است، مثل سانسور کتاب در قرون وسطی یا دیکتاتورهایی که مخالفانشان را به سکوت واداشتند. اما اگر بخواهم صادق باشم، بزرگ‌ترین دشمن ما شاید جایی عمیق‌تر باشد: در خودمان، در آن «نفس» یا «ایگو» که مثل یک شخصیت جعلی، ذهنمان را گروگان گرفته. وقتی یک نفر انبار غله‌اش را پر می‌کند تا قیمت‌ها را بالا ببرد، در حالی که بچه‌های آن سوی دنیا گرسنه‌اند، یا وقتی در شبکه‌های اجتماعی به جای گفت‌وگو، دنبال لایک و فالوئر هستیم، این همان «من متوهم» است که ما را از خیر جمعی دور نگه می‌دارد. برای فرار از این زندان، باید از این «منِ کاذب» رد شویم و به «مای خردمند» بپیوندیم.

اینجاست که فناوری می‌تواند مثل یک دوست خوب به کمکمان بیاید. اینترنت، مثل پلی جادویی، ما را به گذشته‌مان وصل کرده. فکر کنید به گنجینه‌های دیجیتال: کتابخانه‌های آنلاین که متون باستانی را از زیر غبار قرن‌ها بیرون کشیده‌اند، یا نرم‌افزارهایی که با تحلیل داده‌های باستان‌شناسی، نشانمان می‌دهند تمدن‌های گذشته چطور از اوج به حضیض رسیدند، مثل مایاها که جنگل‌هایشان را نابود کردند و خودشان را به نابودی کشاندند. هوش مصنوعی، مثل یک مشاور بی‌طرف، می‌تواند پیچیدگی‌های دنیای امروز را برایمان باز کند. مثلاً الگوریتم‌هایی که نشان می‌دهند کدام شهرها در معرض سیل‌های اقلیمی‌اند، می‌توانند به ما کمک کنند قبل از فاجعه، منابعمان را به سمت زیرساخت‌های مقاوم هدایت کنیم، مثل کاری که هلند با سدهای هوشمندش کرده. بلاکچین هم می‌تواند قدرت را از دستان اقتدارگرایان بگیرد. تصور کنید یک بازار آنلاین که در آن زنان بافنده‌ی پارچه در هند مستقیم با خریداران در اروپا معامله می‌کنند، بدون اینکه واسطه‌ای سودشان را بدزدد. پروژه‌هایی مثل Giveth یا Gitcoin همین حالا این کار را شروع کرده‌اند، با جمع‌آوری سرمایه برای کارهای خیریه به شکلی شفاف و دموکراتیک. این ابزارها، مثل تاروپود یک فرش، انسان‌ها را به هم می‌بافند و خرد جمعی را واقعی می‌کنند.


حالا بیایید نگاهی به اطرافمان بیندازیم. نمونه‌های این خرد جمعی همین حالا هم مثل فانوس‌های کوچک در تاریکی می‌درخشند. ویکی‌پدیا را ببینید: میلیون‌ها نفر، از هر گوشه‌ی دنیا، داوطلبانه دانششان را به اشتراک گذاشته‌اند تا بزرگ‌ترین دایره‌المعارف تاریخ را بسازند، بدون اینکه کسی رئیس دیگری باشد. یا لینوکس، سیستمی که هزاران برنامه‌نویس، بدون چشم‌داشت مالی، آن را خلق کردند و حالا با غول‌های تکنولوژی شانه به شانه رقابت می‌کند. DAOها، این سازمان‌های غیرمتمرکز هم نشانمان داده‌اند که می‌شود بدون یک رئیس بزرگ، تصمیم‌های بزرگ گرفت. فکر کنید به یک DAO که بودجه‌ای برای کاشت درخت در جنگل‌های آمازون جمع می‌کند، و هر کسی، از یک دانش‌آموز در ژاپن تا یک فعال محیط‌زیست در برزیل، می‌تواند رأی بدهد که این پول کجا خرج شود. یا Google Earth Engine که داده‌های محیط‌زیستی را برای همه آزاد کرده، از دانشمند گرفته تا کشاورز، تا با هم جلوی تخریب جنگل‌ها را بگیرند. این‌ها نشان می‌دهند که آینده‌ی رؤیایی ما نه یک خیال، بلکه چیزی است که همین حالا دارد شکل می‌گیرد، اگر بخواهیم.

این ایده‌ی «مای خردمند» چیز جدیدی نیست؛ ریشه‌هایش را می‌شود در حکمت‌های کهن پیدا کرد. بودا، دوهزار و پانصد سال پیش، از آناتا حرف زد، از اینکه «من» یک توهم است و رنج ما از چسبیدن به این توهم می‌آید. مولانا، با آن شعرهای جادویی‌اش، ما را قطره‌هایی می‌دید که باید به دریا بپیوندیم:

«چون به دریا می‌رود آن قطره‌وش / نیست خود، دریاست او بی‌خشک و تر».

سهروردی، با نور اشراقش، باور داشت که همه‌ی ما بخشی از یک نور واحدیم، و جدایی فقط یک خطای ذهنی است. این حرف‌ها، انگار بذرهایی بودند که قرن‌ها پیش کاشته شدند، و حالا ما با ابزارهای مدرن، از اینترنت تا هوش مصنوعی، می‌توانیم آن‌ها را به درختی تنومند تبدیل کنیم.

برای اینکه این رؤیا به واقعیت بپیوندد، باید نقشه‌ای داشته باشیم. اول، باید گذشته را خوب نگاه کنیم. فناوری می‌تواند مثل یک ماشین زمان عمل کند: شبیه‌سازی‌های سه‌بعدی از شهرهای باستانی، مثل پومپئی یا تخت جمشید، نشانمان می‌دهند که تمدن‌ها چطور با همکاری رشد کردند یا با طمع فروپاشیدند. دوم، باید حال را درست بفهمیم. هوش مصنوعی می‌تواند داده‌های عظیم را تحلیل کند و بگوید کدام سیاست‌ها نابرابری را کم کرده‌اند، مثل برنامه‌های رفاهی در سوئد، یا کدام فناوری‌ها به محیط‌زیست آسیب زده‌اند. سوم، باید آینده را با شجاعت طراحی کنیم. این یعنی انتخاب راه‌هایی که خیر جمعی را مقدم بر سود شخصی می‌دانند. مثلاً سرمایه‌گذاری در فناوری‌های سبز، مثل باتری‌های خورشیدی ارزان که تسلا رویشان کار می‌کند، یا گسترش پلتفرم‌های آموزشی مثل Khan Academy که دانش را به رایگان به بچه‌های دورافتاده‌ترین نقاط دنیا می‌رسانند.

آموزش، قلب این تحول است. باید از بچگی به بچه‌ها یاد بدهیم که سؤال کنند، همدلی کنند، و اختلاف نظر را فرصتی برای یادگیری ببینند، نه دعوا. تصور کنید پلتفرمی مثل Minecraft، ولی برای آموزش همکاری: بچه‌های نیویورک و نایروبی با هم یک شهر پایدار مجازی طراحی کنند، با خانه‌های خورشیدی و سیستم بازیافت آب. دانشگاه‌ها هم باید به جای مسابقه‌ی نمره و رتبه، پروژه‌های مشترک بین‌المللی را تشویق کنند، مثل تحقیقاتی که دانشمندهای سراسر دنیا برای واکسن کووید انجام دادند. رسانه‌ها هم می‌توانند داستان‌های موفقیت جمعی را پررنگ کنند، مثل شهرهای سبز کپنهاگ یا بودجه‌بندی مشارکتی در پورتو آلگره‌ی برزیل، جایی که مردم خودشان تصمیم می‌گیرند پول شهرشان کجا خرج شود.

جهان امروز دارد زیر پایمان تکان می‌خورد، و ما در لحظه‌ای ایستاده‌ایم که انتخاب‌هایمان آینده‌ی بچه‌هایمان را می‌سازد. تصور کنید جهانی که در آن منابع بر اساس نیاز واقعی تقسیم شوند، نه زور و پول؛ جایی که تصمیم‌های زیست‌محیطی را خرد جمعی بگیرد، نه لابی‌های نفتی؛ جایی که آموزش و سلامت برای همه رایگان باشد، چون فهمیده‌ایم خیر جمعی، خیر من و تو را هم در بر می‌گیرد. این اتاق فکر جهانی، که اینترنت، هوش مصنوعی و بلاکچین دارند ممکنش می‌کنند، می‌تواند راه‌حل‌هایی بسازد که هیچ رئیس یا شرکتی به تنهایی تصورش را هم نمی‌کند: از ایده‌ی یک مهندس در هند برای تصفیه آب ارزان تا روش خلاقانه‌ی یک معلم آفریقایی برای آموزش آنلاین. اما این آینده فقط وقتی می‌آید که از «من متوهم» به «مای خردمند» برویم. این نه فقط یک تغییر تکنولوژیک، بلکه یک انقلاب اخلاقی و معنوی است. آینده‌ی تمدن ما به شجاعت و شعور «ما» بستگی دارد. جهان منتظر ماست. آماده‌ایم این قدم را برداریم؟

خرد جمعیdao
۰
۱
Milad Shah Alizad
Milad Shah Alizad
درباره پروژه Orb، زندگی صلح آمیز سیاره ای
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید