امروزه با توجه به تبلیغات گسترده ای که در حوزه کسبوکار وجود داره و حجمه تبلیغ بزرگی که در فضای سوشال وجود داره تعداد آدمهایی که سعی در راهاندازی کسبوکار شخصیشون دارند هرروز درحال بیشتر شدنه. در این مقاله سعی دارم با ارائه یک تاپیک قضاوتگر سعی کنم تا ذهن آدمهایی که میخوان صدشون رو برای این مسیر بزارن به چالش بکشم تا شاید تصمیم درستتری بتونن بگیرن.
باید اول فکر کنیم هدفمون از رهاندازی کسبوکار شخصیمون چیه؟ به پول بیشتری نیاز داریم؟ قدرت بیشتری میخوایم یا حتی نمیخوایم به کسی جواب پس بدیم؟
در رابطه با کسی که نمیخواد به کسی جواب پس بده تاپیکهای خیلی زیادی بازشده که هیچکدوم بسته نشده پس من هم نمیخوام بهش بپردازم. اولین خصوصیت یک کارآفرین موفق جسارت اونه. میل به داشتن آتوریتی و طغیانگری اونه که اصلا باعث میشه دست به خلق یک کسبوکار بزنه و ممکنه اگر این خصوصیات رو دارید و کسی شمارو نقد بکنه در اصل جلوی رشدتون رو بگیره.
بنده در مطالعات خودم نسبت به انسانها متوجه شدم که اگر بخوام آدمهارو بر اساس مدل MBTI در نظر بگیرم، بیشتر کارآفرینها P تایپن ولی بهترین مدیرعامل ها معمولا ENTJ ها INTJ هان، یعنی در لول راه اندازی یک کسبوکار، ESTPها، ENFPها، INTPها و... سردمداران راه اندازی کسبوکار های موفق هستند اما آدمهای محاسبهگر در جلو بردن همون کسبوکارها میتونن بیشتر بدرخشند.
اما باید در نظر داشته باشیم که میل به داشتن قدرت و قدرتطلبی دلیل خوبی برای راهاندازی یک بیزینس نیست، اگر شما خودتون رو در کار غوطه ور نکنین نمیتونین چالشهای منابع انسانیتون رو حل بکنید و این شروع زلزله اول سازمانتونه.
اما اگر احساس میکنید که از راهاندازی بیزینس شخصیتون هدف مالی دارید بقیه مقاله رو با من بیاید.
بسنجید بیزینستون چقدر به پول احتیاج داره. ممکنه بگید به پول احتیاج نداره و فقط بیشتر کار میکنم اما این واقعیت نداره. شما قطعا ضعفهایی دارید و این ضعف ها کارهایی هستند که توشون کاملا متخصص نیستید و در دایره علاقهمندی شما جا نمیگیرن و زمان و انرژی زیادی از شما میگیرن، در صورتی که خیلی وقتها اون ها در دایره علاقهمندی آدم های دیگه هستند. یعنی من آرین آزمائی، در این استیت زندگیم و با توجه به حجم درونگرایی اکنونم نمیتونم از خودم فیلم بگیرم یک چیزی رو توضیح بدم، در صورتی که این ممکنه علاقه شخصی خیلیها باشه.
در نتیجه شما نیاز به تیم سازی دارید و اگر به تیمتون پول و موفقیت های کوچیک نرسونید، اون آدمها ازتون سرد میشن و یواش یواش میرن، هر چقدرهم که شما مدیریت بلد باشید، هر چقدرهم که قوی باشید و هر چقدر که روی برند شخصیتون تمرکز کنید باز آدم این موفقیتها و پولتونه که باعث میشه آدمها کنارتون بمونن.
هزینه تبلیغات رو کنار بگذارید. این تبلیغات به جز اینکه اساس کسب و کار شما رو میسازه، برای تیم شما هم هست و این یعنی اینکه تیم شما زمانی که تبلیغات شمارو در جایی خارج از مجموعه شما میبینند تازه احساس میکنند که کارتون جدیه.
خلاصه ماجرا: هرچقدر هم که بتونید کارتون رو جلو ببرید به پول احتیاج دارید.
در بیزینسهای سنتی بیشترین تمرکز باید روی لوازم، Cash Flow و تعداد فروش شما باشه شما باید بتونین روی رویه فروشتون مدیریت داشته باشید تا بتونین مثلا پونصد میلیون تومن جنسی که دارید رو سریعتر به پول تبدیل کنید. شما جنس رو تو روز میفروشید و تو سه ماه تصویه میکنید. و این وسط با سرمایهگذاری و بازگشت پولتون میتونید خلق ارزش بکنید اما در کسبوکار دیجیتال بزرگترین هزینه شما تیمتونه.
شما برای راه اندازی بیزینستون نیاز به محتوا دارید، نیاز به پلتفرم دارید. نیاز به مدیا دارید، دیتا میخواید و حتی نیاز دارید بتونید مشتری جذب کنید. شما میتونید چند شاخص اصلی از کارتون رو جلو ببرید اما انجام دادن همه این کارها مخصوصا در نقطه اوپتیمومشون قطعا از توانتون خارجه. معمولا اگر آدم هایی رو پیدا کردید که چندتا از اسکیلهای مکمل همدیگهرو داشتید میتونید تیمتون رو با سه نفر هم شروع بکنید اما همین آدم ها هزینه دارند.
انتخاب دفتر، انتخاب لوازم و تجهیزاتکار و انتخاب این موارد به تعداد نیروهای شما بستگی داره. شما باید با استاندارد آمریکایی، ده متر فضا در اختیار نیروی خودتون قرار بدید و با استاندارد اروپایی، هشت متر باید فضا برای هر کارمند قائل بشید. این فضا، شامل میز اون آدمها نمیشه و شامل تمام فضای دفتر و حتی روف یا فضای استراحت نیروی شما میشه.
در نتیجه به طور میانگین حقوق یک کارمند سیدرصد مبلغی هست که شما به اون شخص اختصاص میدید. در نتیجه از هزینه کردنتون برای نیروی خوب نترسید. در یک نقطهای همه ما متوجه میشیم که حضورآدمهای درست در بیزینسمون میتونه باعث سودده تر شدن اون بیزینس بشه.
اما اینها همه هزینههای شماست. باید بدونید هزینه عملیاتی 70% هزینههای بیزینس شماست.
الان اگر بخواید ایجنسی داشتهباشید، هزاران ایجنسی هست که رقبای شما تلقی میشند. اگر بخواید صرافی ارزدیجیتال بزنید بیشتر از دویست تا صرافی رقیب شما هستند. اگر بیزینس حوزه اقامت بخواید داشته باشید تقریبا پنجاه رقیب بزرگ دارید و حتی اگر فروشگاه آنلاین بزنید رقیبتون دیجی کالاست که آدمها توش برای اینکه بتونن کارشون رو سر وقت تحویل بدند، تند راه میرن!
ممکنه به ترکیب فرآیندها فکر کنید. فکر کنید که مثلا من سئو میکنم، مشاوره مدیریت میدم و خلاصه همه کار میکنم. ببخشید قرار نیست با این سیستم موفق بشید. توی سئو با جت سئو مقایسه میشید. توی مشاوره مدیریت با افراد بزرگ این حوزه مقایسه میشید و این باعث میشه هیچ توجهی به سمت شما جلب نشه که هیچ، بلکه آسیب هم ببینید.
اول نگاه کنید که کجا میتونید بهترین کیفیت رو ارائه بدید. حتما شنیدید که مردم بابت شکمشون هزینه میکنند اما این تصور از اساس غطله. مردم بابت غذا هزینه نمیکنند. این بیزینس مدل توی بازار هم حتی ممکنه جواب نده. آدمها بابت تجربهشون هزینه میکنند. کاسب های بازار هم از شرف الاسلامی و مسلم غذا میگیرند چون به دنبال بهترین تجربهشون از غذای بازارن.
شاید دقت کرده باشید که بیزینس هایی که ساندویچ ارزون به مشتری میدن هم جدیدا در حد بقای خودشون مشتری دارند. اما جایی مثل آورین لانژ یا اسکایلانژ روزانه هزاران مشتری داره. مشتری دنبال بهینهترین تجربه خودشه. مهم نیست قیمتتون چقدره مهم اینه که آیا بهترین کیفیت ممکن رو میتونید برای مشتریتون بسازید یا نه. هر بیزینسی که توش میتونید بهترین تجربه ممکن رو بسازید بیزینسیه که براتون مناسبه.
اگر حوزه تخصصیتون پرفورمنسه و کسب و کارتون B2B هست. از دانش آنالیز داده پرفورمنستون استفاده کنید نه تبلیغاتش. نیچ ترین حالت رو برای کسب و کارتون پیدا کنید. محتوای درستی برای بیزینستون تولید کنید و سعی کنید در درست ترین قفسهها قرار بگیرید. کسب و کار شما مهمه که برونگراست یا درونگرا. این مورد رو اول درباره خودتون و سپس درباره بیزینستون موظفید بسنجید.
بیزینس شما باید حرف برای گفتن داشته باشه. بیزینس شما باید متشکل از هزاران لایه از خودتون و آدمهایی باشه که برای شما کار میکنند. شما با کشیدن زیباترین نقاشی دنیا به سرمایه نمیرسید. شما با فروختن زیباترین تابلوی نقاشی دنیا سرمایهدار میشید. اصول کسبوکارتون رو روی مشتری بسازید. به جای اینکه یک نخ از بیزینستون به مشتری وصل کنید، بیزینس رو در اطراف مشتری بسازید.
صدای شما از طریق تاچ پوینتهای هاب و اسپوکهاتون به مشتری میرسه پس یکی از مهمترین اصول کسب و کارتون همینه. اگر بیزینستون سنتی بود جایی که مغازتون رو میساختید مهمترین بخش کار شما بود.
به این فکر کنید که من ارزشم در بیزینس های دیگه و به عنوان کارمند اونها چقدره؟
در قدم بعدی فکر کنید عملیاتتون چقدر هزینه بره؟ یعنی چند نیروی انسانی نیاز دارید؟ چقدر وسایل احتیاج دارید؟ چقدر هزینه تبلیغات اولیه شماست.
بعد از محاسبه تمام این موارد شما به این نتیجه میرسید که هزینه اولیه راهاندازی بیزینستون در حالت حداقلی و بوت استرپی در حدود یک میلیارد تومنه. میتونید با کمتر هم شروع کنید اما در مقاله بعدی خودم بهش میپردازم. حالا بگید، من خودم ارزشم ماهی مثلا 50 میلیون تومان در ماه هست. این رقم باید واقعی باشه. باید سنجشتون به مارکتتون بسته باشه نه عددی که خودتون فکر میکنید اونقدر ارزش دارید.
بعد از محاسبه این مورد باید در نظر بگیرید که من میخوام یک میلیارد تومان هزینه کنم که حدودا اگر سرمایه گذاری کنم ماهی 2 تا 3 درصد بهم بازگشت سرمایه میدن و میشه مثلا 30 میلیون تومان. خودم هم 50 میلیون تومان میتونم حقوق بگیرم که جمعا 80 میلیون تومان درآمد من میشه. بسنجید آیا این کسب و کار پتانسیل داره که ماهی 80 میلیون تومان بهتون خروجی بده؟ این چه زمانی اتفاق میافته؟ یعنی تا چه تاریخی میتونید به این درآمد برسید و ماه هایی که با این عدد تفاوت درآمد دارید رو به عنوان ضرر حساب کنید.
بسنجید که اگر کسب و کارتون شخصی باشه چقدر درآمد کسب میکنید و آیا 24 ساعت کار کردن برای این رقم ارزشمنده یا خیر. بسنجید که آیا میتونم در ازای این مبلغ خودم رو ماسکه کنم تا در کنار تیم مارکتینگ درونگراتر باشم و صحبتهاشون رو تحلیل بکنم و در کنار تیم مالی برونگراتر باشم تا بتونم باهاشون ارتباط برقرار کنم یا خیر.
با دید باز وارد بیزینستون بشید. مستندات آماده کنید. به مشتری فکرکنید. بدونید که رویا پردازی خام شما رو از هدفتون دورمیکنه. با آمادگی به میدان جنگ رفتن کار درست تری نسبت به داشتن نیت خوب برای جنگ هست.
پر از موفقیت باشید.