دل شیشه ای ام شکست، چه آسان عشق تو رفت و مرا گذاشت تنها در این شب سرد و بی پایان چشم هایم گریان، قلبم پُر از غم ها
یاد تو مانده در خاطرم با هر نفس، با هر نگاه چه کرده ای با دلم، ای عاشق که می سوزم در این آتش جانکاه
می خواستم باشی برایم همدم و همراز من ولی رفتی و گذاشتی دلی که بود دیوانه ی تو، بشکند
شاید روزی فراموش کنم تمام این لحظه های درد را ولی تا آن زمان، می مانم با این قلب شکسته، بی دوا
ا