بزرگترین جنگجویان تاریخ
اسکندر کبیر
اولین نفر در لیست ما مخوف ترین جنگجوی تمام دوران است: اسکندر کبیر. اسکندر مقدونی در حدود سال 356 قبل از میلاد در پلا مقدونیه متولد شد و در 13323 ژوئن در بابل درگذشت، اسکندر مقدونی به خاطر شاهکارهای شگفت انگیزش شناخته شده است. با این حال، مورخان او را بیشتر به عنوان پادشاه مقدونیه از 336 قبل از میلاد تا زمان مرگش می شناسند. یکی از تأثیرگذارترین شاهکارهای اسکندر مقدونی، غارت امپراتوری ایران و سفر او به هند است.
فیلیپ دوم و المپیاس که دختر پادشاه نئوپتولموس بود والدین اسکندر مقدونی بودند. با وجود این، آموزه های ارسطو بود که ذهن اسکندر را پرورش داد. ارسطو الهام بخش اسکندر پزشکی، علم و فلسفه شد. متأسفانه اسکندر در موضوع برده داری با ارسطو اختلاف نظر داشت.
اسکندر قبل از اینکه پادشاه شود یک جنگجوی ماهر بود. او به وصیت پدرش در نبرد مائدی و کایرونیا شرکت کرده بود. اسکندر تمام رقبای خود را نابود کرد و پس از مرگ پدرش پادشاه اعلام شد. او حتی با کمک افراد خود به امپراتوری ایران حمله کرد تا به جنگجویان وفادار خود از ثروت ایرانیان بپردازد.
داریوش شاه که از اسکندر شکست خورد، فرار کرد و خانواده خود را رها کرد. اما این عمل فقط به ما اجازه داد تا نگاهی اجمالی به شخصیت اسکندر داشته باشیم. خانواده دشمن که بی دفاع مانده بودند تحت مراقبت او آسیبی ندیدند. اثبات اینکه اسکندر علیرغم پیروزی هایش فرمانروایی دلسوز بود.
اسکندر مقدونی در سن 32 سالگی درگذشت. مورخان درباره علت مرگ او بحث می کنند. برخی از مورخان معتقدند که مالاریا بوده است، در حالی که برخی دیگر سم را پیشنهاد می کنند. با این وجود، امپراتوری نمی توانست بدون هوش و قدرت اسکندر دوام بیاورد. پسرش الکساندر چهارم و برادر ناتنی فیلیپ آریدائوس بلافاصله ترور شدند و امپراتوری او از یکدیگر جدا شد.
چنگیز خان
چنگیزخان یکی از مشهورترین پادشاهان جنگجو در تاریخ است. نام اصلی او تموجین بود و در سال 1162 در اطراف دریاچه بایکال در مغولستان به دنیا آمد. وی در 18 مرداد 1227 درگذشت.
شهرت او ناشی از فتوحات موفق او در برابر قبایل مخالف و اتحاد مغولستان است. با این حال، چنگیزخان همچنین قادر به تسخیر بیش از قلمرو مغولستان بود. او از طریق دریای آدریاتیک عبور کرد و توانست کشورهای مختلف را نیز تسخیر کند. این باعث شد چنگیزخان به عنوان یکی از بزرگترین جنگجویان موجود شناخته شود.
مردم پادشاه جنگجوی مغولستان را هم به دلیل قدرت بدنی و هم از نظر عقل می شناسند. چنگیز خان علیرغم اینکه ریشه های ناشناخته ای داشت، در حکومت بر کشورهای بزرگ نابغه بود. روش حکمرانی او مهارت نظامی او را در اولویت قرار می داد، زیرا او به جای تجارت به غارتگری علاقه داشت. مورخان فقط می توانند اطلاعات مربوط به چنگیز را از طریق منابع غیر مغولی یا تاریخ مخفی مغولان که در دهه 1200 منتشر شده است جمع آوری کنند. در نتیجه، ما فقط از تهاجم و ویرانی که منجر به اقدامات امپراتوری بزرگ مغول شد، اطلاع داریم. این سوابق گروهی بسیار وحشی از راهزنان را علیرغم عدم درک واقعی از اهدافشان ترسیم می کند. حقیقت این است که چنگیز ارتش خود را در یک ساختار دقیق و سازمان یافته رهبری می کرد. برخی از اعمال شنیع مرتکب شده توسط مردانش فقط علیه او به عنوان سر نیزه ارتش منعکس شد.
این که آیا او واقعاً یک جنگ طلب بود یا یک فاتح دلسوز، تا به امروز مورد بحث باقی مانده است. با این حال، چنگیز در واقع عاشقان زیادی داشت که فرزندان زیادی برای او به دنیا آوردند که منجر به تولد 16 میلیون فرزند امروزی او شد. باستان شناسان نمی توانند جسد او را پیدا کنند و هنوز هم نمی دانند که چگونه مرده است.
آشوکا
شاه آشوکا کبیر
شاه آشوکا کبیر یکی از بزرگترین جنگجویان سلسله موریان است. او پسر شاه بیندوسارا بود. مورخان اشاره کرده اند که آشوکا کبیر به دلیل ظاهرش مورد بیزاری پدرش قرار گرفت. با این حال، شاه بیندوسارا نیز تا حد زیادی به شاه آشوکا اعتماد داشت، حتی اگر آشوکا شورش تاکشاشیلا را مدیریت کند.
شاه آشوکا در هند به دنیا آمد. متأسفانه، جزئیات سال های جوانی او همچنان یک راز باقی مانده است. افسانه هایی که دوران جوانی او را پیشگویی می کردند، یک قرن پس از مرگ او مانند توانایی او در یادآوری زندگی های گذشته اش منتشر شد.
با وجود اسرار پیرامون پیشینه اش، آشوک حتی امروز نیز یک امپراتور مشهور هند باقی مانده است. او از 268 تا 232 قبل از میلاد بر سلسله موریا حکومت کرد. در طول سلطنت خود، آشوکا بزرگ امپراتوری موروثی خود را در سراسر افغانستان و بنگلادش گسترش داد و در عین حال ارزش بودیسم را به مردم خود گسترش داد.
اقدامات آشوکا در طول نبرد کالینگا و پس از آن او را جاودانه کرد. این یک نبرد تاریخی معروف بین امپراتوری Maurya و ایالت Kalinga است. باستان شناسان و مورخان اتفاق نظر دارند که نبرد در تپه های دائولی، دائولی رخ داده است. آشوکا با ایالت کالینگا که هیچ حاکمی نداشت جنگید که منجر به کشته شدن 250000 نفر شد.
شخصیت مهربان آشوکا پس از وقایع جنگ کالینگا نشان داده شد. هزینه جنگ وجدان او را در هم شکست. این باعث شد آشوکا به طور کامل به جنگ ها پشت کند.
سزار ژولیوس
یکی دیگر از جنگجویان افسانه ای روم ژولیوس سزار است. سنای روم با شیوه حکومت او مخالفت کرد و باعث یکی از مشهورترین خیانت های تاریخ شد: قتل ژولیوس سزار.
کینه بین ژولیوس سزار و سنا خیلی قبل از ترور او شروع شد. جولیوس، که در آن زمان حتی پادشاه نبود، حکم دادگاه را انکار کرد و از رودخانه روبیکون عبور کرد. این اقدام ممکن است کوچک به نظر برسد، اما نتیجه ترس سنای روم از افزایش قدرت سزار بود. ژولیوس سزار که به خوبی می دانست که اقدامات او منجر به جنگ داخلی می شود، مرتکب نافرمانی شد.
ژولیوس سزار یک تاکتیک نظامی هوشمند بود. این به او اجازه داد تا با تشکیل متحدان، در رتبه های بالاتری قرار گیرد. اولین نفر کراسوس است، مردی با نفوذ سیاسی و نظامی که گفته می شود ثروتمندترین مرد رم است. دومین نفر پمپی بود، یک رهبر سیاسی.
خیانت پومپیوس به سزار ناشی از حسادت او بود. به خصوص که سزار پس از فتح گول نام خود را جاودانه کرد. سزار قبایل گالی را شکست داده بود، یکی از قوی ترین جنگجویان که امپراتوری روم را ترسانده بود. سزار در جنگ داخلی بزرگ روم پومپیوس را شکست داد. پس از آن، سزار فرعون بطلمیوس سیزدهم را در نبرد نیل شکست داد و به ملکه کلئوپاترا حق تاج و تخت را داد.
ژولیوس پیروزی های بیشتری در نبرد داشت. سنا علیرغم کمک او در اصلاح امپراتوری روم از ژولیوس می ترسید. دفاع آنها در برابر مرگ او برای محافظت از آرمان های جمهوری روم بود. این امر برای مجلس سنا نتیجه معکوس داشت زیرا در نهایت به جنگ داخلی لیبراتور و پایان امپراتوری روم منجر شد.
لئونیداس اول از اسپارت
حتی امروز لئونیداس اسپارتی یکی از بزرگترین جنگجویان تاریخ است. لئونیداس اول پسر پادشاه آناکساندریداس دوم، پادشاه اسپارت بود. او همراه با پادشاه همکارش لئوتیشیداس بر اسپارت حکومت کرد. دلیلش این است که اسپارت همیشه دو پادشاه داشت. اسپارتا خود سنت تربیت پسران جوان را برای تبدیل شدن به بزرگترین جنگجویان داشت. مادران پسران خردسال خود را ترک کردند تا از نبردهای شدید علیه یکدیگر و حیوانات وحشی جان سالم به در ببرند. بقا تنها بر اساس توانایی های فیزیکی فرد در این مواقع است. پس از فارغ التحصیلی از این آموزش، آنها هوپلیت تمام عیار هستند.
لئونیداس اسپارتی در طول جنگ دوم ایران با 300 هوپلیت همراه بود. ما این نبرد را به عنوان نبرد ترموپیل یا نبرد 300 می شناسیم. اوراکل اسپارت پیش بینی کرد که یا خود اسپارت سقوط خواهد کرد یا یکی از پادشاهانش قبل از شروع نبرد. با کشته شدن لئونیداس و هوپلیت های خشنش از ارتش مهاجم، این به حقیقت پیوست.
لئونیداس از اسپارت علیرغم شکست شدید، یکی از قوی ترین جنگجویان باقی مانده است. مرگ او برای یونانیان نمادین بود و شجاعت مردان او ثابت کرد که مردم آنها حاضر بودند برای آزادی خود چه چیزی را قربانی کنند. اقدامات آنها لئونیداس را جاودانه کرد که شجاعت او برای جلوگیری از مهاجمان ایرانی ضروری بود.
هرودوت، مورخ مشهور زمان خود، در مجموعه تاریخچه های خود ثبت کرده است که لئونیداس با قهرمان اسطوره ای هرکول نسبت خویشاوندی داشته است. در حالی که آثار منتشر شده او دارای چند نادرستی بود، اما هنوز به طور کلی سوابق دقیقی هستند تا به امروز. به این معنی که ممکن است لئونیداس در واقع از نوادگان هرکول باشد.
ریچارد شیردل
شاه ریچارد شیردل انگلستان در رتبه بعدی بزرگترین جنگجویان این فهرست قرار دارد. او در 8 سپتامبر 1157 در آکسفورد انگلستان متولد شد و در 6 آوریل 1199 درگذشت. او دوک آکیتن، پواتیه و نرماندی بود. علاوه بر این، او همچنین کنت آنژو و یکی از فرماندهان جنگ صلیبی سوم بود. در حالی که او یک پادشاه معروف و ماهر در شجاعت و جنگ بود، منبع داستان های بلند نیز بود.
جوانمردی شاه ریچارد در زمان فرماندهی او منجر به افسانه های محبوب پیرامون او شد. با این حال، مورخان بر این باورند که اینها شایعات صرف هستند و فاقد اثبات واقعی هستند. آنچه مورخان واقعاً میدانند، اقدامات سرکشانه او علیه پدرش است. اکثر پسران شاه هنری دوم از جمله شاه ریچارد علیه او توطئه کردند. شورش برادران علیه شاه هنری دوم منجر به دو حمله به آکیتن برای شاه ریچارد شد که منجر به شکست نهایی او شد. با این حال، پادشاه ریچارد در نهایت پس از مرگ وارث منصوب پادشاه هنری دوم، وارث تاج و تخت شد.
حکومت شاه ریچارد در انگلستان عمدتاً از تأمین مالی جنگ صلیبی تشکیل شده است. یک هدف واقعی او فتح اورشلیم بود. او هیچ برنامهای برای خود انگلستان نداشت و در نتیجه برای حمایت از جنگهای صلیبی بیش از حد بودجه داشت. ریچارد شیردل علیرغم اینکه یک پادشاه وحشتناک بود، علیرغم درگیری های درونی بین او و متحدانش، در نبرد شدید بود. سرانجام ریچارد، شیردل پس از نبردی در قلعه چالوس بر اثر ضربه مهلکی سقوط کرد. آنها سرانجام او را به همراه پدرش و ملکه النور به خاک سپردند.
اتو اسکورزینی
از بین همه جنگجویان بزرگ، اتو اسکورزینی بدنام ترین آنهاست. تمام وجود او نشان می دهد که یک سرباز قوی در دستان شیطان می تواند کارهای وحشتناکی را انجام دهد. اتو اسکورزینی در سال 1908 در وین به دنیا آمد. او افسر اس اس نازی بود که داوطلبانه در سال 1933 به حزب پیوست.
افسر نازی بودن به اندازه کافی بد است، اما اسکورزینی همچنین یک چرخ دنده مهم در رویای هیتلر بود. اسکورزینی با موفقیت از بسیاری از تلاشها برای ترور علیه او طفره رفت. اما محبوب ترین دستاورد او نجات دیکتاتور ایتالیایی بنیتو موسولینی بود. اسکورزینی موسولینی را در کامپو ایمپراتوره در داخل کوه های آبروزی نجات داد. علاوه بر این، او توانست رهبر مجارستان دریاسالار هورتی را در کاخ سلطنتی بوداپست دستگیر کند.
اسکورزینی در نفوذ استعداد داشت. او به همراه گروه کوچکی از آلمانی های انگلیسی زبان که یونیفورم آمریکایی پوشیده بودند، توانست به صورت مخفیانه وارد نیروهای متفقین شود. او همچنین در شکنجه توطئه گران ضد هیتلر پس از سوء قصد نافرجام علیه او شرکت کرد.
همه کارهای وحشتناکی که اسکورزینی انجام داد ممکن است از نظر هواداران نازی فوق العاده به نظر برسد. او موفق شد متحدان مهم را نجات دهد و رهبران را دستگیر کند. علیرغم اینکه مانعی برای پیروزی قدرت های متفقین بود، افسران انگلیسی موافقت کردند که اقدامات اسکورزینی به عنوان یک سرباز کاری نیست که آنها انجام نمی دادند. این باعث شد که دادگاه نظامی بین المللی او را از شرکت در جنگ جهانی دوم تبرئه کند.
اسکورزینی در نهایت از زندان دارمشتات فرار میکند در حالی که آلمان غربی محاکمههای نازیزدایی خود را در سال 1949 آغاز کرد. او سرانجام در سن 67 سالگی بر اثر سرطان ریه درگذشت و با همکاران سابق خود ملاقات کرد.
آلاریک ویزیگوت
آلاریک یکی از بزرگترین جنگجویان در میان ویزیگوت ها بود. او در حدود سال 370 در جزیره پیوس به دنیا آمد و در سال 410 در بروتیوم درگذشت. دستاوردهای او در نهایت منجر به نابودی امپراتوری روم غربی شد. این بدان معناست که آلاریک ویزیگوت توانست یک امپراتوری به ظاهر شکست ناپذیر را به عنوان رئیس ویزیگوت ها ویران کند.
آلاریک نجیب زاده ای بود که به عنوان افسر فرمانده نیروهای گوتیک تحت رومیان خدمت می کرد. با این حال، مرگ امپراتور تئودوسیوس اول کافی بود تا آلاریک ایستگاه خود را رها کند. این به خاطر قول نافرجام روم به قبیله اش بود. افراد آلاریک او را به عنوان رئیس ویزیگوت ها انتخاب کردند و با نزدیک شدن به قسطنطنیه اعلام جنگ کردند. رومی ها به مقابله پرداختند و در نتیجه آلاریک تاکتیک خود را تغییر داد.
آلاریک با تسخیر سرزمین های یونانی مانند بندر پیرئوس، کورینث، آرگوس، اسپارتا و مگارا به موفقیت دست یافت. سرانجام، امپراتور شرق، فلاویوس آرکادیوس، او را به عنوان استاد سربازان منصوب کرد. این امر ویزیگوت ها را آرام کرد و فتح آنها را متوقف کرد.
نبردهای مداوم آلاریک با روم باقی ماند. در حالی که دو نبرد اول او با آنها با شکست او به پایان رسید، بسیاری از افراد قبیله ای که زیر نظر ارتش روم کار می کردند منحرف شدند و به او وفاداری خود را متعهد کردند. این تنها پس از آن افزایش یافت که یک جنبش ضد بربر پس از مرگ یک ژنرال رومی به نام فلاویوس استیلیکو، که قبلا آلاریک را شکست داد، جرقه زد.
علیرغم آرزوی صلح، آلاریک به دلیل عدم همکاری آنها مجبور شد رم را محاصره کند. او فلاویوس هونوریوس امپراتور غربی را از سلطنت خلع کرد و رم را به مدت سه روز اشغال کرد. این یک شاهکار چشمگیر است، به خصوص که امپراتوری روم به مدت 800 سال شکست ناپذیر بود. علاوه بر این، اصطلاح بربر با ماهیت آلاریک مطابقت نداشت. به خصوص که غیرنظامیان هرگز در طول اشغال خود آسیبی نرسیدند.
ختولون
ختولون اولین زن در لیست بزرگترین رزمندگان ما است. او همچنین با نامهای Aigiarne، Khotol Tsagaan، Ay Yaruq و Aiyurug شناخته میشود. او از حدود سال 1260 تا 1306 به عنوان یک شاهزاده خانم مغولی زندگی می کرد. خوتولون دختر کایدو بود که نسب خود را به چنگیز خان و پسر عموی کوبلای خان، بنیانگذار سلسله یوان می رساند. کایدو از ختولون به خاطر قدرتش حمایت کرد. او در اسب سواری، کشتی و تیراندازی با کمان استعداد داشت. کایدو آنقدر به توانایی های دخترش اعتقاد داشت که او را در طول مبارزات انتخاباتی در کنار خود داشته باشد.
ختولون و پدرش علیه پسر عمویش کوبلای خان جنگیدند. اهداف آنها ادامه سبک زندگی عشایری خانات چاگاتای از روش چینی کوبلای خان بود. به عنوان یک نجیب زاده، بسیاری از خواستگاران آرزوی ازدواج او را داشتند. با این حال، ختولون اعلام کرد که تنها با مردی ازدواج خواهد کرد که بتواند او را در کشتی شکست دهد. سوابق نشان می دهد که ختولون در طول این اعلامیه حدود 1000 مرد را شکست داده بود.
هدف کایدو این بود که ختولون را جانشین خود کند. این بدان معنی بود که او به قدرت نظامی و رهبری ختولون در برابر 14 برادرش اعتقاد داشت. با این حال، مردان قبیله او با تصمیم او مخالفت کردند. ختولون سرانجام در حدود سال 1300 درگذشت.
مورخان تجربیات مکتوب شاهزاده خانم ختولون را توسط رشیدالدین همدانی، مورخ، پزشک و دولتمرد مشهور کشف کردند. رشید نوشته است که خطولون عاشق یک فرمانروای مغولی در ایران به نام غازان بوده است.
مارکوپولو، تاجر معروف ونیزی نیز فعالیتهای ختولون را ضبط کرده است. مارکوپولو در گزارش خود ادعا می کند که ختولون چابک و کشنده بود. او خطولون را اینگونه توصیف می کند که از تشکیل ارتش پدرش ترکید، یک سرباز دشمن را تکه تکه کرد و به سرعت به سمت پدرش بازگشت. این چابکی و شجاعت او را توصیف می کند، روبرو شدن با یک ارتش، کشتن یکی از آنها و بازگشت بدون خراش.
ویلیام والاس
نفر بعدی در میان بزرگترین جنگجویان ما، سر ویلیام والاس محبوب است. او در حدود سال 1270 در اطراف پیزلی، رنفرو در اسکاتلند به دنیا آمد و در 25 اوت 1305 در لندن درگذشت. تلاشهای او برای آزاد کردن اسکاتلند از دست پادشاه انگلستان، ادوارد اول، راه را برای استحقاق او به عنوان بزرگترین قهرمان ملی اسکاتلند هموار کرد.
سر ویلیام والاس زمانی که شاه ادوارد اول جان دی بالیول، پادشاه اسکاتلند را دستگیر و زندانی کرد، شورش کرد. او 30 مرد دیگر را همراهی میکردند که شورش را در شهر کوچک Lanark به راه انداختند و کلانتر محلی انگلیسی را کشتند. پس از آن، او با ویلیام «هاردی» داگلاس اتحاد تشکیل داد و قاضی انگلیسی اسکان را خلع کرد و به پادگانهای انگلیسی بین رودخانههای فورت و تای حمله کرد.
سر والاس و متحدانش در شورش به جلو فشار آوردند. یکی از موفق ترین نبردهای او نبرد پل استرلینگ بود. سر والاس و اندرو دو موری موفق شدند نیروهای انگلیسی به رهبری جان دو وارن، ارل ساری را دفع کنند. متأسفانه، موری علیرغم موفقیتی که سرانجام اسکاتلند را از رژیم انگلیس آزاد کرد، در اثر جراحات نبرد جان باخت.
پس از بازگشت به اسکاتلند، او لقب شوالیه نگهبان اسکاتلند را دریافت کرد. سر والاس در سازماندهی ارتش ها و اصلاح وضعیت آشفته اسکاتلند ماهر بود.
پادشاه ادوارد اول تلاش کرد یک بار دیگر به اسکاتلند حمله کند. با این حال، پس از اینکه سر ویلیام والاس مطمئن شد ارتشش تا زمانی که به او رسیدند از تدارکات محروم می شود، حرفه نظامی وی ویران شد.
او در نهایت توسط پادشاه ادوارد اول با خیانت اسیر شد. در این جریان روده بریدند، سر بریدند و به دار آویختند. در حالی که سرش بر روی برج لندن بود، اندام او در نقاط مختلف انگلستان به نمایش گذاشته شد. آخرین متحد او، رابرت بروس، استقلال اسکاتلند را به دست آورد.