سید شایان شیرنگی
سید شایان شیرنگی
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

هنر جنگ دانشگاه سوهانک تحلیل فیلم تنگه ابوقریب

فیلم‌های بهرام توکلی درباره آدم‌های تنها هستند. این تنهایی به معنی در میان جمع نبودن نیست بلکه اغلب شخصیت‌ها ارتباط خوبی با اطرافیان‌شان نمی‌توانند برقرار کنند و از هم جدا ‌افتاده‌اند. نمود این جدا افتادگی در فیلم «آسمان زرد کم عمق» در یک خانه ویلایی بزرگ و تقریباً متروکه خودش را نشان می‌داد و در «اینجا بدون من» در رنجی که شخصیت‌ها از بی‌فایده بودن حضورشان می‌بردند. در «تنگه ابوقریب» این تنهایی نه به یک فرد که به مجموعه‌ای از افراد حاضر در فیلم نسبت داده شده است. نقطه‌ای که فیلم‌ساز تصمیم گرفته برای تعریف‌ روایت‌اش انتخاب کند و نوع زاویه دید محدود فیلم به شخصیت‌های گیرافتاده‌اش نکته قابل ستایش فیلم «تنگه ابوقریب» است.دوربین خضوعی ابیانه درست مثل یک چشم با ظرافت زیادی به دنبال سوژه‌ها حرکت می‌کند و با جسارت زیادی، به بهانه جلوه‌های ویژه سراغ فرم پلان‌های کوتاه و استفاده از تدوین نمی‌رود و در عوضش با استفاده از برداشت‌های طولانی واقعیت و باورپذیری را به مخاطب هدیه می‌دهد. امیرحسین قاسمی به عنوان صداگذار و رشید دانشمند به عنوان صدابردار هم کارشان را به خوبی انجام داده‌اند. همه این عوامل فنی در خدمت کارگردانی درست و حساب شده بهرام توکلی است. دیگر بحث تسلط بر تکنیک و درست بودن فرم فیلم مطرح نیست، بلکه کارگردان صاحب نگاه شخصی و پخته برای نگریستن به اتفاقات است و این ارزش زیادی در برهوت سینمای ایران دارد.«تنگه ابوقریب» با یک برداشت بلند آغاز می‌شود. دوربین از کنار یک سد، حرکت طولانی خودش را شروع می‌کند و به مرور وارد دیالوگ دو نفره شخصیت خلیل (با بازی حمیدرضا آذرنگ) و عزیز (با بازی علی سلیمانی) می‌شویم. اما این گفتگو از منظر دو برادر فیلم یعنی مجید (با بازی جواد عزتی) و حسن (با بازی امیر جدیدی) شنیده می‌شود. فیلم‌ساز در همین پلان ابتدایی فیلم به ما نشان می‌دهد که چقدر حساب شده زاویه دید درستی در روایت فیلمش دارد. می‌داند هر سکانس را از نقطه دید چه کسی روایت کند. چه موقع از برداشت بلند استفاده کند و چه موقع سراغ گفتگوی دونفره یا چند نفره برود. در همان سکانس اول می‌توان وسواس فیلم‌ساز را در شکل نشستن و حرف زدن سوژه‌ها دید. همه‌ي این‌ها، ظرافت‌های اجرایی اثر است که بسیار هم دیدنی و دلچسب آغاز می‌شود و مخاطب را به تماشای ادامه‌ی فیلم ترغیب می‌کند. نکته‌ای که روح و عصاره‌ی فیلم بهرام توکلی است در پایان سکانس ابتدایی فیلم جایی که نمای آخر روی یک میز چهار نفره به پایان می‌رسد خودش را نشان می‌دهد. فیلم راجع به خاطرات و اثر انسان‌ها بر جهان و بر ذهن دیگران است. چیزهای کوچکی مثل آب‌هویج نصفه‌ی حسن روی میز می‌تواند در یک موقعیت پیچیده جنگی ما را به جهان آرام ابتدای فیلم پرت کنند و این پرت شدن همواره با حسرت خوردن برای گذشته است. فیلم‌ساز از  تغییر چینش میز چهار نفره به واسطه حضور این چهار نفر تصویری ثبت می‌کند و عنوان فیلم را روی همین تصویر به مخاطب نشان می‌دهد. چون این دقیقاً همان کاری است که در کل اثرش کرده است. فیلمی ثبت کرده که از فراموشی یک حادثه و مردان دلیرش (که در روایت انتهایی گفته می‌شود حکایت‌شان در کشاکش روزهای پایانی جنگ ایران و عراق گم شد) جلوگیری کند.فرمانده گروهان (با بازی مهدی پاکدل) در ابتدای فیلم دیالوگی می‌گوید که اشاره درستی به ایده محوری داستان دارد و در عین حال با فرم در هم تنیده تصاویری که فیلم‌ساز به ما نشان می‌دهد (مثل حرکت آرام دوربین در راهرو‌های پایگاه) کاملاً هم‌خوانی دارد: این در و دیوارا مگه یادشون میره حال و هوای این جوونارو؟ دیالوگ‌های فیلم در عین آنکه حس برانگیز هستند به واقع‌گرایی نزدیک‌اند و در عین حال مضمون اثر را نمایان می‌کنند. اما در بعضی موارد کمی از چارچوب شخصیت‌ها خارج شده و تبدیل به صدای فیلم‌نامه‌نویس می‌شوند. مثلاً جایی که مجید به علی (با بازی مهدی قربانی) می‌گوید که: «کم کم یاد می‌گیری که از چیز‌هایی که دوست نداری هم عکس بگیری.» همانطور که بهرام توکلی یاد گرفته که فیلمی بسازد که تلخ است تا وظیفه رسانه‌ای که به عهده گرفته برای ماندگار کردن اثر انسان‌ها بر سرنوشت کشوری را ثبت کند. اما ایراد ‌آنجاست که دیالوگ به شعار نزدیک می‌شود هر چند به خاطر هم‌خوانی مضمونی با کلیت اثر قابل چشم‌پوشی است.انتخاب عنوان فیلم که اشاره به محل آن حادثه دارد، انتخاب دقیقی است چرا که در حافظه عمومی مردم نام یک فیلم دیرتر از یک عملیات یا منطقه از خاطر می‌رود و توکلی تلاش قابل تحسینی برای جلوگیری از زوال یک خاطره کرده است. از طرف دیگر عنوان انگلیسی فیلم The Lost Strait است که اشاره دوباره‌ای به مضمون و روح اثر دارد. تنگه‌ی فراموش‌شده درست مثل همه مردان فراموش شده فیلم، درست مثل همه صحنه‌های فیلم که هر چه از آن‌ها عبور می‌کنیم فراموش‌شان می‌کنیم و فیلم‌ساز سعی می‌کند کاری کند که آن‌ها را به خاطر بسپاریم و در نهایت درست مثل بهرام توکلی که اگر فیلم درخشان‌اش را نمی‌ساخت به فراموشی سپرده می‌شد. «تنگه ابوقریب – تنگه فراموش شده» فیلم فراموش‌شده‌ها است. نقل است وقتی که موسیِ پیامبر، سی روز به کوه طور رفت، به فرمان خدا سفرش ده روز دیگر ادامه پیدا کرد. موسی، برادرش هارون را به جانشینی خود در میان مردم تعیین کرد. در این مدت سامری گوساله‌ای از طلا ساخت و آن را به عنوان خدای موسی معرفی کرد و مردم را به عبادت گوساله‌اش مجبور ساخت. هنگامی که موسی همراه با فرمان‌های خدا (ده فرمان) به قوم بنی اسرائیل برگشت متحیر ماند. با برگشت موسی مردم دست از عبادت گوساله سامری برداشتند و به ده فرمان عمل کردند و سامری هممجبور به ترک سرزمین شد.از یک جهت به خصوص حکایت فیلم آخر بهرام توکلی من را به یاد داستان گوساله سامری می‌اندازد. وقتی فیلم‌سازی و مفهوم کارگردانی در ایران به مفاهیمی سطحی چون جذابیت و راضی کردن مخاطب تقلیل پیدا می‌کند و با خیل فیلم‌سازانی مواجهیم که هر سال فیلم می‌سازند و عجله دارند تا زودتر مشهور شوند به ناچار برخی مفاهیم ارزش خودشان را از دست می‌دهند. دیگر طراحی یک پلان بلند که در راستای انتقال مفهوم مورد نظر فیلم‌ساز باشد معنا پیدا نمی‌کند. دیگر فیلم‌نامه‌ای که تک تک اجزای چیده شده در آن از شخصیت‌ها گرفته تا فضای لوکیشن‌ها، دیالوگ‌ها و اتفاقات در خدمت ایده محوری داستان باشد کمتر دیده می‌شود. بهرام توکلی اما از جریان رایج فیلم‌سازان عجول به تنگه ابوقریب نرسیده است. فیلم حاصل نگاه آگاهانه و موشکافانه به ایده محوری‌اش است و جنگ بستری مناسب برای شرح این ایده به حساب می‌آید. اعتبار «تنگه ابوقریب» به آن است که گوساله سامری سینمای ایران را باور نکرده و با صبرش توانسته تا حدی مفهوم ساخت فیلم خوب و کارگردانی درست را در سینمای ایران زنده کند. تحلیل فیلم تنگه ابوقریب سید شایان شیرنگی(972187405)

هنر جنگدانشگاه سوهانکفیلمتنگه ابوقریبسینمای ایران
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید