زمزمه ذهنیم امروز تبو شکنی بود.
راستش تو این قرن و زمان و با این دنیای پست مدرن که البته جامعه ما جز کوچکی ازش شده یا داره میشه دیگه انتظار ندارم وقتی کسی دوس دختر یا دوس پسر داره جور عجیبی بهش نگاه کنن یا داشتن دوست غیر هم جنس چیز خیلی بعید و عجیبی نباید به حساب بیاد . البته از نظر من ! ولی با بررسی بیشتر و نگاه بیشتر به اطرافم متوجه میشم که چراااا بابا الان هم خیلی از دوستان و هم سن ها هستن که قایمکی سفر میرن با عشقشون، قایمکی رابطه دارن با کراششون، خلاصه زندگی زیرپوستی زیادی به برکت این تفکرات عقب افتاده از زمان، مهمون جامعه است.
راستشو بخواین من خوب میفهمم تابو شکنی چه طعمی داره چرا که از اول که شروع به شناخت خودم کردم طبق استاندارد خودم پیش میرفتم و کار خودم رو میکردم چرا که هیچ آسیبی به هیچ کسی نبود و همه تظاهر کردنها بخاطر زندگی تو شهرستان هم توجیه میدیدم و فک میکردم وقتی کار خطا و اشتباهی نیست چرا باید پنهانی بشه که اتفاقا بد بشه و مخرب! و پی همه جنگهای روانی که پیش بینی میکردم (که اتفاقا تو خونواده چهار نفره خودم اصلا نبود) هم به تن مالیدم و زره فولادین به تن استارت مسیرو زدم. خب اینو درک میکردم که منو نمیفهمن . بعدترها حرفایی که به گوشم میخورد که پشت سرم زده میشد یکم منو میرنجوند ولی خب واقعیتش با خودم احساس قوی بودن میکردم و اینکه کم کم دارم پذیرفته میشم . یکم بعدتر دیگه گوشام دقیقا شده بود دروازه، جالبه که من تلاشی برای گوش ندادن و اهمیت ندادن نمیکردم و فک میکنم دقیقا چون فوکوسم رو ندید گرفتن حرفا نبود این اتفاق بصورت خودکار برام افتاد و الانم که هرچند بعضیا منو خارجی خطاب میکنن ولی من لذت میبرم، حتی از این اسم! چقدر خوشحالم که مسیر خودمو رفتم چقدر خوشحالم که زود با دوتا حرف جا نزدم و محیطم به سمت و سوی خودم عوض کردم و روز به روز به راهترم تو مسیر انتخابیه خودم و چقد لذت بخشه قدرتی که از تبو شکنی درست و کنار زدن افکار کهنه و نو نوار شدن مغز بدست میاد. تبو شکنی هم به نظر من اصول داره و باید کم کم و خورد خورد خودتو جا بندازی ...بدون توضیح اضافه، بدون اجازه دخالت و چه بهتر که با حمایت خونواده باشه.
امیدوارم همیشه تابوی افکار پوسیده شکسته بشه و راه روش هر کسی به فکری نو در مسیر زندگی خودش تغییر کنه و طعم این پیروزی رو بچشید که چقد آرام بخشه.
تابو شکنی ذهنی