تحلیل فاندامنتل یا بنیادی (FA) ارزش ذاتی یک اوراق بهادار را با بررسی عوامل اقتصادی و مالی مرتبط میسنجد. ارزش ذاتی، ارزش سرمایه گذاری بر اساس وضعیت مالی شرکت صادرکننده و شرایط فعلی بازار و اقتصادی است. تحلیلگران بنیادی هر چیزی را که میتواند بر ارزش اوراق بهادار تأثیر بگذارد، از عوامل کلان اقتصادی مانند وضعیت اقتصاد و شرایط صنعت گرفته تا عوامل اقتصاد خرد مانند اثربخشی مدیریت شرکت، مطالعه میکنند. هدف نهایی تعیین عددی است که سرمایهگذار میتواند با قیمت فعلی یک اوراق بهادار مقایسه کند تا ببیند آیا ارزش اوراق بهادار توسط سرمایهگذاران دیگر کمتر از حد مناسب ارزشگذاری شده است یا بیش از حد ارزشگذاری شده است. تحلیل فاندامنتال معمولاً از دیدگاه کلان تا جزئیات انجام میشود تا اوراق بهاداری که به درستی توسط بازار قیمت گذاری نشدند شناسایی شوند.
تحلیلگران معمولاً به ترتیب زیر مطالعه میکنند:
این تضمین میکند که آنها به ارزش بازار منصفانه برای سهام میرسند.
تحلیل بنیادی از داده های مالی در دسترس عموم برای ارزیابی ارزش سرمایه گذاری استفاده میکند. دادهها در صورت های مالی مانند گزارش های سه ماهه و سالانه ثبت می شود. این گزارشات همچنین آموزنده است اطلاعات شرکت است زیرا شرکت های دولتی باید هر زمان که یک رویداد قابل گزارش رخ میدهد، مانند خرید یا تغییر مدیریت در سطوح بالا، آن را ثبت کنند.
به عنوان مثال، شما ممکن است با بررسی عوامل اقتصادی مانند نرخ بهره و وضعیت کلی اقتصاد، یک تحلیل بنیادی از ارزش اوراق قرضه انجام دهید. سپس، بازار اوراق قرضه را ارزیابی کرده و از دادههای مالی صادرکنندگان اوراق قرضه مشابه استفاده میکنید. در نهایت، دادههای مالی شرکت صادرکننده، از جمله عوامل خارجی مانند تغییرات احتمالی در رتبه اعتباری آن را تجزیه و تحلیل میکنید. همچنین میتوانید گزارشهای سالانه صادرکننده را بخوانید تا بفهمید که آنها چه میکنند و اهدافشان چیست. تحلیل بنیادی از درآمدها، رشد آتی، بازده حقوق صاحبان سهام، حاشیه سود و سایر دادههای شرکت برای تعیین ارزش اساسی و پتانسیل یک شرکت برای رشد آتی استفاده میکند.
یکی از فرضیات اصلی تحلیل بنیادی این است که قیمت فعلی سهام اغلب به طور کامل ارزش شرکت را در مقایسه با داده های مالی در دسترس عموم منعکس نمیکند. فرض دوم این است که ارزش منعکس شده از داده های بنیادی شرکت به احتمال زیاد به ارزش واقعی سهام نزدیکتر است.
به عنوان مثال، فرض کنیم که سهام یک شرکت با قیمت 20 دلار معامله میشد و پس از تحقیقات گسترده در مورد شرکت، یک تحلیلگر تعیین میکند که ارزش آن باید 24 دلار باشد. یک تحلیلگر دیگر تحقیقات مشابهی انجام میدهد، اما تصمیم میگیرد که ارزش آن 26 دلار باشد. بسیاری از سرمایه گذاران میانگین این برآوردها را در نظر میگیرند و فرض میکنند که ارزش ذاتی سهام ممکن است نزدیک به 25 دلار باشد. اغلب سرمایهگذاران این تخمینها را بسیار مرتبط میدانند، زیرا میخواهند سهام را با قیمتهای بسیار پایینتر از این ارزشهای ذاتی بخرند.
این منجر به سومین فرض اصلی تحلیل بنیادی میشود: در بلندمدت، بازار سهام منعکس کننده اصول بنیادی خواهد بود. این همان چیزی است که تحلیل بنیادی به آن میپردازد. با تمرکز بر یک کسب و کار خاص، یک سرمایه گذار میتواند ارزش ذاتی یک شرکت را تخمین بزند و فرصت هایی برای خرید با تخفیف یا فروش با قیمت بالاتر بیابد. سرمایه گذاری زمانی نتیجه خواهد داد که بازار به اصول اولیه برسد.
تجزیه و تحلیل فاندامنتال به شدت با تحلیل تکنیکال تضاد دارد چراکه تحلیل تکنیکال تلاش میکند جهت قیمت را از طریق تجزیه و تحلیل داده های تاریخی بازار مانند قیمت و حجم پیش بینی کند. تحلیل تکنیکال از روند قیمت و اقدام قیمت برای ایجاد اندیکاتور استفاده میکند. برخی از شاخصها الگوهایی را ایجاد میکنند که نامهایی شبیه شکل آنها دارند، مانند الگو های سر و شانه. برخی دیگر از خطوط روند، حمایت و مقاومت استفاده میکنند تا نشان دهند معاملهگران چگونه سرمایه گذاری ها را می بینند و نشان میدهند که چه اتفاقی خواهد افتاد. برخی از نمونه های دیگر اشکال هندسی مانند مثلث هستند.
تحلیل بنیادی بر اطلاعات مالی گزارش شده توسط شرکتی که سهام آن در حال تجزیه و تحلیل است متکی است. نسبت ها و معیارها با استفاده از داده هایی که ایجاد شدند نشان میدهد یک شرکت در مقایسه با شرکت های مشابه چگونه عمل میکند.
منبع: تحلیل فاندامنتال