مرد سفید پوست ر مکانی را که اشغال کند بی سر و صدا آن را رها نمیکند او هرگز فرصت شنیدن صدای برگ درختان و غنچههای بهاری را ندارد
صدای بال زدن پرندگان حشرات ندارد اما شاید من وحشی باشم
و ندانم چرا هیاهو گوش را کر میکند اگر انسان سفید نتواند فریاد مرغ پشه خار دای جار و جنجال شبانه قورباغهها در کنار برکه آبراه بشنود زندگی برای او چه ارزشی دارد
شاید من به خاطر سرخ پوست بودنم ندانم چرا سفید پوست انقدر از طبیعت بیزار است
سرخ پوستان صدای وزیدن نسیم شاداب بر فراز برکه آب دهای آغشته به بوی عطر گلها و گل کاج را میپسندند
انسان چرا که هر موجودی هوا را تنفس میکند حیوانات درختان نسانها از یک هوا تنفس میکنند در حالی که سفید پوستان گمان میکند مرده است ر آنچه درون اوست بیشعوری پلیدی عفونت ناآگاهی محض است
چنانچه تصمیم گرفتی میهن خود را به تو بفروشیم به یاد داشته باش که ما برای هوا ارزش قائل هستیم هر موجود در کالبد او رخنه کرده هوایی که نخستین بار تنفس را در سینه پدربزرگ ما دمید
همان است که آخرین نفس را از او گرفت این این هوا وظیفه دارد به فرزندان ما حیات بخشد چنانچه میهن آن را حرام و مقدس قرار بده
یشنهادتان را برای خرید میهنمان بررسی میکنیم برای فروش یک شرط دارم شرط من این است که مرد سفید پوست روی این زمین نیز همانطور رفتار کند شاید من انسان وحشی و ناآگاه باشم
اما من به شما میگویم که هزاران گاومیش متعفن در بیابان دیدم که توسط سفید پوستان مسافر یک قطار عبوری تلف شدهاند شاید من وحشی باشم ما گاومیش را نمیکشیم جز برای زنده ماندن خود
منبع کتاب نسل کشی امرکا صفحه 166