دیروز گفتمش که فراموشش کردم. خیلی عادی برخورد کرد و اصلا تعجب هم نکرد ولی من در تعجب حیران ماندم.
چگونه می توانم اسم تو را فراموش کنم من که اسم سازم به اسم توست من که هنوز از بیست و چهار ساعت روز بیست و چهار ساعتش رو به تو فکر میکنم.شب های رویای تو رو میبینم . به خواب میروم تا رویای تو را بینم.
گفتم گلم را می بویی از لطف/حتی به قهرش پرپر نکردی
آری جفا پیشه کردی با آن همه وفایی که من کردم.الان هم مشکلی نیست گفتنش راحت ولی در عمل بسیار سخت است.
کاش می شد که فراموشت کنم به راستی که فراموشی چه چیز جذابی است
می دانی من گفتم فراموشت کردم که خاطرات بد را از یاد ببریم و دوباره شروع کنیم.من به خاطر این امر حاضرم خاطرات خوبم با تو رو قربانی کنم. با اینکه بهترین خاطراتی بود که در طول عمرم داشتم.مثلا:
من با طبیعت کلا قهر بودم.اصلا به زندگی روی صندلی و جاهای مصنوع عادت کرده بودم و خو گرفته بودم ولی تو من را عوض کردی. از وقتی با تو آشنا شدم حتی بعد از جدایی مان پیوند عظیمی میان من و طبیعت شکل گرفته است.به طوری که اگر در چمن ها ننشینم دیگر راحت نیستم.
یا اینکه دوباره بعد از دوسال به قوتبال علاقه مند شدم و بازی ها را دنبال نمودم و الان که در حال نوشتن این برگ فراموشیت هستم نیز همچنان فوتبال را دنبال می کنم.
من به خواننده ها و موسیقی که تو گوش میکردی و آهنگ های دپ دیگه علاقه مند و جذب شدم و الان هر وقت که هوایت را میکنم به سمت آهنگ هایی شبیه این جذب می شوم.
ولی چه گویم که عاشق واقعی دم از وصال نمیزند و گدایی پیشه راه عشق است.در همین حد هم مانند حلاج از عشق زیادی دم زدم و باید مواظب بباشم که سرم به بالای دار نرود
به هر صورت تاثیر عمیقی بر زندگی من گذاشتی و من میخواهم که تورا همراه با این نامه به فراموشی بسپرم