با دوستی از کرونا و تحریم و آینده نا معلوم صحبت می کردم و طبق معمول گفت: سعی کن مثبت فکر کنی!دوست داشتم بالش را بردارم و مدتی روی صورتش فشار بدهم و بگویم: خب مثبت فکر کن!
عزیزان باور کنید ایده کتاب های راز،چهار اثر و امثال این ها در حال منسوخ شدن است و در دسته بندیِ روان شناسی زرد، که به نظر من خیلی هم قهوه ای است قرار میگیرد. وقتی ریشه دندانی پوسید،گران ترین خمیر دندان هم دردتان را از بین نمی برد، باید از ریشه به فکر درمان باشید. هر چقدر هم دیرتر به فکر بیفتید، بیشتر درد میکشید، بیشتر باید هزینه کنید...
به خیالم این گروه از آدم ها تا به حال در زندگی با بحران های جدی مواجه نشدند، با سوگ عزیزی، ورشکستگی عظیمی یا دلشکستگی غریبی. وگرنه میدانستند که در شرایط بحرانی، واقعیت، سیلی محکمی به تمام باور های خام میزند و تازه متوجه میشوید که ای دل غافل زندگی جدی تر از این حرف ها است.
انکار، برای هر مساله ای که باشد راه غلطی است. جمله ای از فرنادو پسوا هست که بسیار دوست دارم، میگوید: من حامل زخم های تمام نبرد هایی هستم که از آن ها طفره رفته ام... هرچه طفره رفتن و انکار بیشتر باشد، درد سنگین تر می شود.
البته که انفعال هم برای رویارویی با بحران های روحی به افسردگی می انجامد اما طرز فکر نه چندان سابقه داری را پیشنهاد می کنم که «واقعیت درمانی» نام دارد. پیش فرض این رویکر نمی گوید که زندگی زیباست و مشکلی نیست، بلکه میگوید مشکل هست، خیلی هم هست، حالا چه کاری میتوانیم انجام دهیم؟
فکر می کنم حتی همان پذیرش اولیه، بار سنگینی از روی دوش های خسته ی مان بر میدارد.