سلام دختر، پسر، ترنس، تامبوی، ... های گلمم
حالا یجوری سلام میکنم انگار از سراسر دنیا دنبال کننده دارم ?
معلومه که دارممم کی گفته ندارم؟ من یکیو دارم تو دنیای تخیلات قشنگ پر مفهومش سیر میکنه و انقدر مهربون و سخاوتمنده که میتونه با حرف زدن باهاتون بیشترین حس آرامشی که ممکنه رو بهتون بده.
آوای ملودی از سرزمین رویا های شیرین =)
دیگه کی؟ معلومه! عجیب ترین دوستی که تاحالا داشتم یکی که مثل خودم دیوونست و پایه ی هر دیوونه بازی اییه میتونم باهاش تا خود صبح تو کوچه های تنگ تهران بدوعم و خسته نشم.
یا کلاسو بپیچونم و تو توالت مدرسه قایم بشیم از در و دیوار حرف بزنیم تازشم هروقت به کمک نیاز داشته باشم یهو مثل اورژانس خبردار میشه و واقعا کمک میکنه ...
چیشیا از سرزمین پارتی پارتی یهههه =)
اومم نفر بعدی که خوب میدونم چند وقته گیر سه پیچ داده به پستای من منطقی ترین و در عین حال عجیب ترین خرخونیه که تاحالا دیدم. تازشم هر دفعه که پستامو میخونه فرداش حسابی نقدم میکنه? ولی خب همینش باحاله. و میدونممم که ته ته تهش بازم خودش حواسش بهم هست و من میتونم یزره راحت تر زندگی کنم ...
مادرهابل از سرزمین قوانین نیوتن =)
این سه تا چند وقتیه حسابی پیگیر پستای عجیب و دلنوشته هام شدن =))
حالا بیخیال اینها داشتم از لاکک سفید میگفتم...
الان نشسته بودم پشت میزم و داشتم فکر میکردم «خبب چیکار کنیم یکم به خودمون افتخار کنیم و حالمونو خوب کنیم؟» که خب به ذهنم رسید لاک بزنم!
درسته من مدرسه میرم ولی خب اینم برا خودش چالش جالبی میشه ها ! ببینیم واکنش مدرسه به دو تا ناخن یکدست سفید دست چپ من چی میتونه باشه؟
جدا از اون داشتم فکر میکردم دوست ندارم از همون علامت صلح جهانی ای که همه استفاده میکنن استفاده کنم...
پس فکر کردم انگشت سبابه و انگشت کوچیکه... سفید هم رنگ صلحه... منم که عاشق ساختن مفهوم های جدید با انگشتام!
حله دیگه نشستم این دو تا رو لاک زدم که بفهمم یکمی با خودم چند چندم...
اگر واکنش مدرسه اونقدرا هم شدید نبود روز های دیگه هم میزنم.. یا فقط یک روز در هفته رو میزنم مثلا سه شنبه ها رو میزارم ناخنامو لاک بزنم... باحاله نه؟
من واقعا خوابم میاد ولی هی دلم میخواد برم یکبار دیگه «بله» رو چک کنم... تا شایددد کسی پیام داده باشه و من بتونم بهونه ای پیدا کنم که از زیر این خواب در برم...
فعلا هم که با یه آهنگ جذاب زنده ام که براتون به عنوان پیشنهاد این پست میزارم=)
فکر کنم وقت خداحافظی باشه... یکمی حرف زدم یکمی به اون پست قبلی پرداختم.. بستونه دیگهه! چقد میخواید بخونید...
برید خونه هاتون
انشالله که فردا از کم خوابی سر کلاسا به خصوص زبان خوابم نبره که مهمه...