...
...
خواندن ۴ دقیقه·۲ سال پیش

من میوه نیستم...

جهت اطلاع ساعت 4:22 دقیقه ی بامداده و من یهو به خودم گفتم «وای ویرگول عزیزم من چرا این دوروز به تو سر نزدم عشق دیرینه؟» بعد یهو اومدم که سلامی عرض کنم و یچیزی بنویسم ... اگه بیشتر پستای منو خونده باشین میدونین بیشترش کلاف افکاره (این واژه رو با اجازه از دوست عزیزی که روی دستش s,h داره و هیچوقت جرئت نکردم بپرسم چرا کپی میکنم.)
امروز مدرسه مون افطاری میده و من به طرز عجیبی اونقدرا هم خوشحال نیستم... من برای همه چی باید خیلی ذوق کنم اصلا نمیتونم خودمو در حالی تصور کنم مثل ..مثل .. حال الانم.

دیروز یک دوست داشت باهام حرف میزد از اینکه نباید همه چی رو توی پستام بنویسم و اینا ولی من فکر کردم خب چرا؟ من چرا انقدر اینجا پلاسم؟
که خب فهمیدم دفتر خاطراتم اون گوشه داره خاک میخوره و مغز منم به محض اینکه یزره همه چی بیشتر از حد شروع میکنه به Over think کردن و منو دیوونه میکنه.
پس من همیشه همشو مینویسم حالا چه اینجا و چه دفتر خاطرات یا کاغذ های دم دستی ای که گیر بیارم.
یادمه یبار پشت بلیط متروم شروع کردم به نوشتن چیز هایی که اذیتم میکنه.
بعد اونو جوری پرت کردم ته کیفم که بتونم به خودم بقبولونم ارزششون 2500 تومانه و با فروختن همش فقط میتونی از نوبنیاد تا هروی کف زمین مترو بشینی.


من عاشق آهنگ گوش کردنم واقعا چجوری میشه که انقدر باعث میشن همه چی رو یادم بره.

همه چی سر جای خودشه و حتی اگرم نباشه اهمیتی نداره.
این چیزیه که آهنگ به من میده.
خیلی برای مدرسه ام ذوق دارم واقعا اگر بخوام با معیار آهنگ های ایرانی ای که شنیدم بسنجم من باید *عاشق* مدرسه باشم.
چون تک تک آدماش رو دوست دارم و میتونم با تک تک آدمهاش ارتباط بگیرم.

واقعا نمیفهمم چرا چند تا از این ادما از هم دیگه خوششون نمیاد... یا به من توصیه میکنن با اونیکی ها نگردم.

میدونم این نشون دهنده ی نگرانیشونه ولی ...

شاید من یه چیزی دیدم ها؟ شاید همون چیزی که باعث شده بین اینهمه آدم من با تو صمیمی بشم همونیه که باعث میشه هر چقدرم حرف بزنی من باز هم اونها رو دوست داشته باشم.

این به این معنا نیست که اونها از تو برایم با ارزش ترن اونها فقط یچیزی رو دارن که من تو هیچ کس ندیدم باعث میشن من بتونم بگردم ببینم دقیقا کی ام؟

باعث میشن وقتی چراغ قرمزه از جلوی خیابون طوری بدوم انگار وسط ملیون ها گاو عصبانی گیر کردم.

یا بشینم کف زمین مترو د رحالی که از نظر تو خیلی چیز مسخره و کثیفیه و این فقط تو نیستی. خیلی ها به من میگن که این اشتباهه و من بیشتر میخوام انجامش بدم.

من دوست دارم لجبازی کنم که با سوییشرت و شلورا بگ میرم خونه ی مامان بزرگم تا ساعت ها در مورد نحوه لباس پوشیدنم باهام حرف بزنه و دفعه ی بعدی شلوارمو تنگ تر میبندم.

دفعه ی بعدی وسط مترو چهار زانو میشینم.

و دفعه ی بعدی وسط خیابون با چراغ سبز میدوعم.

قبول لجبازی چیز قشنگی نیست ولی باور کنید من تمام اون سال های گذشته دقیقا همونی بودم که ازم میخواستن باشم.

همونی بودم که مانتوش تا زانوش میومد و حتی تو متروی شلوغ هم با متانت راه میرفت.

و الان خودم برای خودم تجویز میکنم:

اندکی لجبازی جهت خفه نشدن زیر توقعات دیگران*


و نمیدونم باور میکنی یا نه

ولی باور کن لطفا باور کن که کنترل لجبازی هام دست خودمه. باور کن که من میوه ای نیستم که بعد از گشتن با چند نفر به این راحتی فاسد بشم.

من فقط دارم لجبازی میکنم بدون اینکه به کسی یا چیزی اسیب برسونم دارم تو خیابون بلند آهنگ میخونم.

دارم کف مترو میشینم. دارم بند کمرمو محکم تر میبندم چون ازش خوشم میاد.

نه چون اونا اینطورین.

جدا از اون اونها فوق العادن. همشون، و همتون فوق العاده این باور کنین میتونین احساساتی رو توی آدما به وجود بیارین که فقط مال شماست.

باور کنید من فاسد نمیشم. من میوه نیستم.

و خانواده ای اونقدر سختگیر دارم که هرروز بخاطر این رفتارم سرزنشم کنن. پس بنظرم

به فکر تحمل من باشین بزارین من راحت بتونم باهاتون حرف بزنم بدون اینکه نگران یه سخنرانی یا جمله ی تاسف بار از دهن شما باشم.

لطفا


پی نوشت:

ساعت 4:45 شد و موهای من هنوز خیس خیسنننن تازشم روزه ام و نمیتونم خودمو با خوردن سرگرم کنم خوبیدن هم که با 3:30 خواب واقعا معنی نمیده.

بخوابم تا خود افطار خوابم

خدایا هلپ عاهاا فهمیدم آتنا که خوابه بیدار هم بشه مهم نیست به هر حال مدرسه داره دیگه...

آهنگ میزارم و محکم تر از دفعه ی قبل میپرم =)

https://soundcloud.com/kenzienr/softcore-the-neighbourhood-slow-and-reverb-2


رندوم ترین آهنگی که به دستم رسید... یه آهنگ داشتم خیلی قشنگ بودااا ولی پیداش نمیکنمممم

بقول یه دوست

خرافسییییی

لجبازیباور
بیاین بیشتر از دو کلمه استفاده کنیم و غرورمونو زیر پاهامون له کنیم «دوست دارم» =)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید