رویدادهای تاریخی بزرگ مانند انقلاب اسلامی ایران، اغلب در قالب روایتهای ساده و کلیشهای خلاصه میشوند. این سادهسازیها اگرچه فهم اولیه را آسان میکنند، اما عمق و پیچیدگی واقعیتها را پنهان میسازند. این مقاله قصد دارد با استناد به تحلیلهای کارشناسی، سه برداشت عمیق، شگفتانگیز و کمتر شنیدهشده را از دل مباحث مربوط به انقلاب و ساختار حاکمیتی ایران بیرون بکشد تا به درک دقیقتری از واقعیتهای پیچیده آن کمک کند.
برخلاف برخی تصورات رایج، بررسی دقیق اسناد تاریخی، روایتی کاملاً متفاوت را آشکار میسازد که نشاندهنده همراهی گسترده علما و مراجع تقلید با اصل حرکت انقلابی به رهبری امام خمینی است. این همراهی در سطوح مختلف قابل مشاهده بود؛ از حضور میدانی مراجعی مانند آیتالله گلپایگانی و آیتالله مرعشی نجفی در صفوف راهپیماییها و صدور بیانیههای حمایتی گرفته تا نقش محوری علمای بلاد در قیام تاریخی ۱۵ خرداد که در واکنش به دستگیری امام خمینی شکل گرفت و شبکهای منسجم در بدنه روحانیت را به نمایش گذاشت. این اتحاد ریشههای تاریخی نیز داشت و به حمایت شخصیتهایی چون آیتالله کاشانی در نهضت ملی شدن صنعت نفت بازمیگشت. این شواهد پراکنده نیستند، بلکه قطعاتی از یک پازل بزرگتر را تشکیل میدهند که تصویری از یک همراهی ریشهدار و گسترده را به نمایش میگذارد.
شاید یکی از شگفتانگیزترین نمونههای این همراهی، موضع آیتالله خویی در نجف بود. علیرغم فشارهای شدید رژیم بعث عراق برای تضعیف جمهوری اسلامی، ایشان فتوایی مشهور و صریح صادر کردند که جای هیچ تردیدی باقی نمیگذاشت:
تضعیف جمهوری اسلامی ایران حرام است.
قدرت و فراگیری گفتمان دینی انقلاب به حدی بود که حتی جریاناتی که از نظر مبانی فکری با نهضت امام خمینی همسو نبودند، خود را ناگزیر از همراهی ظاهری میدیدند. برای مثال، «انجمن حجتیه» که قاعدتاً نمیبایست با انقلاب همراهی میکرد، در ظاهر حمایت خود را اعلام نمود. این پدیده حتی در میان گروههای غیرمذهبی نیز مشهود بود؛ تا جایی که پس از پیروزی انقلاب، حزب کمونیستی توده نیز برای جا نماندن از قافله، به استفاده از شعارها و آیات قرآن روی آورد. این واقعیتها نشان میدهد که ادعای مخالفت بدنه روحانیت با اصل انقلاب، با دادههای مستند تاریخی همخوانی ندارد و اگرچه در روشها و بینشها تفاوتهایی وجود داشت (و طبیعتاً هیچکس مانند امام خمینی نبود)، اما در اصلِ نفی رژیم طاغوت، یک وحدت نظر کلی حاکم بود.
یکی از سؤالات رایج و پرتکرار این است که چرا رهبری رأساً برای عزل برخی مدیران که از نظر افکار عمومی ناکارآمد به نظر میرسند، اقدام نمیکند. پاسخ این سؤال، برخلاف تصور عمومی که آن را به عدم اراده تقلیل میدهد، در ساختار قانون اساسی و اصل تفکیک قوا نهفته است.
کشور بر اساس قانون اساسی اداره میشود که در آن وظایف و اختیارات قوای سهگانه (مجریه، مقننه، قضائیه) به روشنی مشخص شده و رهبری نیز در چارچوب همین قانون عمل میکند. اختیار عزل و نصب مستقیم رهبری، محدود به مسئولانی است که مستقیماً توسط خود ایشان منصوب میشوند. اما در مورد مسئولانی که با رأی مردم انتخاب میشوند (مانند رئیسجمهور) یا از طریق سازوکارهای قانونی دیگر تعیین میگردند (مانند وزرا که از مجلس رأی اعتماد میگیرند)، رهبری برای احترام به رأی مردم و حفظ استقلال قوا، در امور اجرایی دخالت مستقیم نمیکند. بر اساس قانون، مسئولیت نظارت، سؤال و استیضاح وزرا و حتی رئیسجمهور بر عهده مجلس شورای اسلامی به عنوان نمایندگان مستقیم مردم است.
این ساختار قانونی، اهمیت نقش مردم در انتخاب نمایندگان قوی، صاحب نظر و شجاع را برجسته میکند. زیرا این نمایندگان هستند که ابزار قانونی لازم برای به چالش کشیدن، پاسخگو کردن و در نهایت کنار گذاشتن مسئولان اجرایی ناکارآمد را در اختیار دارند.
کلمه «نفوذ» در ادبیات سیاسی ایران بسیار پرتکرار است، اما درک عمیق آن فراتر از یک تهدید امنیتی یا توطئه سیاسی صرف است. این مفهوم ابعاد اعتقادی، فردی و تاریخی دارد که اغلب نادیده گرفته میشود. نفوذ یک جریان دائمی است، نه یک اتفاق مقطعی؛ این پدیده یک تقابل همیشگی میان «جریان حق» و «جریان باطل» است و تا زمانی که انسان دارای اختیار است، بستر آن نیز وجود دارد.
اساسیترین و زیربناییترین سطح نفوذ، ریشهای فردی و اعتقادی دارد: نفوذ شیطان در باورها و اخلاق فردی. از این منظر، آسیبپذیری در برابر نفوذهای پیچیدهتر سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دشمنان، از لغزشهای درونی آغاز میشود. در واقع، نفوذ اعتقادی بستر را برای پذیرش مراحل بعدی نفوذ فراهم میکند. اشکال نفوذ نیز در طول زمان پیچیدهتر شده و از «استعمار کلاسیک» به «استعمار نو» و اکنون به دوران «فرا استعمار» با روشهای بسیار غیرمستقیمتر و متنوعتر تکامل یافته است.
پیچیدگی این پدیده در قرآن کریم نیز مورد اشاره قرار گرفته است. در سوره منافقون و سوره توبه، خداوند به پیامبر(ص) میفرماید که برخی از منافقین آنقدر در نفاق خود پیچیده عمل میکنند که «شما آنها را نمیشناسید، ما میشناسیم». این اشاره قرآنی نشان میدهد که شناسایی نفوذ، بهویژه در لایههای عمیق آن، نیازمند بصیرتی فراتر از تحلیلهای سطحی است. بنابراین، اولین و مهمترین سنگر مقابله با نفوذ، «حفاظت از وجود خودمان» در برابر نفوذ اعتقادی و اخلاقی است. این نگاه، مسئولیت مبارزه با نفوذ را از یک سطح صرفاً حکومتی و امنیتی، به یک وظیفه فردی و اجتماعی برای تکتک اعضای جامعه تعمیم میدهد.
این متن شامل مجموعهای از صحبتها و بحثهای رادیویی از برنامهای به نام **"پرسمان انقلاب"** از رادیو معارف است که به بررسی مسائل جاری و تاریخی مرتبط با جمهوری اسلامی ایران میپردازد. بخش اصلی این گفتارها بر روی موضوع **نفوذ** در عرصههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تمرکز دارد و بر لزوم مقابله با نفوذ نظام سلطه و شیاطین انسی و جنی تأکید میکند؛ همچنین به وظایف دستگاههای امنیتی و آحاد مردم در این خصوص اشاره شده است. علاوه بر این، مناسبتهای سیاسی هفته مانند لغو کاپیتولاسیون و ماجرای امتیاز توتون و تنباکو ذکر شده و در ادامه به بحث درباره **همراهی علما و حوزههای علمیه با انقلاب اسلامی** و ردّ ادعاهای مبنی بر مخالفت آنان پرداخته میشود؛ در پایان نیز به معرفی کتابی درباره **جایگاه احکام حکومتی و اختیارات ولی فقیه** و نیز بحث کوتاهی درباره **عدم عزل برخی مسئولان ناکارآمد توسط رهبری** از منظر قانون اساسی پرداخته شده است.
این مقاله سه زاویه دید کمتر شناختهشده را بررسی کرد: همراهی گسترده و تاریخی علما با اصل انقلاب که حتی مخالفان فکری را به حمایت ظاهری واداشت؛ محدودیتهای ساختاری و قانونی رهبری در عزل مستقیم مسئولان منتخب که اهمیت نقش نظارتی مردم را دوچندان میکند؛ و عمق معنوی-سیاسی مفهوم نفوذ که از لغزشهای اعتقادی فرد آغاز میشود. درک این پیچیدگیها برای عبور از تحلیلهای سطحی و رسیدن به شناختی واقعبینانهتر از جامعه و حاکمیت در ایران امروز ضروری است.
با درک این پیچیدگیها، کدام باورهای رایج دیگر درباره ایران امروز باید مورد بازنگری قرار گیرند؟