مقدمه
نوشتن از فقر این روزها کار چندان سختی نیست مخصوصا با این اوضاع اقتصادی مملکت، اما واقعیتش را بگویم من از بچگی و از سال های دور زمانی که اوضاع به این بدی هم نبود باز نسبت به آدم های فقیر حس خاصی داشتم طوری که الان بعد از 30 سال تک تک شان را با جزئیات به خاطر دارم گاهی می ترسیدم همه ی این آدم ها و داستان هایشان را روی کاغذ بیاورم که نکند برچسب سیاه نمایی بخورم اما دیدم هر چه می گذرد انگار این فقر پررنگ تر می شود و شاید این نوشتن من بتواند دردی را درمان کند و باید کاری کرد، به همین امید شروع کردم به نوشتن...
و شد داستان های فقر...
خوشحالم که اینجا می توانم بنویسمشان تا جایی جمع شوند تا شاید وقتی برسد که مجموعه ای بشود یا هر چیز دیگری...