مهناز نیسی
مهناز نیسی
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

انگیز زندگی من بعد رفتن تو 😢

نمیدونم از کجا شروع کنم ؟

من دیگه خسته شدم 😔دیگه حال ادامه دادن این زندگی ندارم دیگه هیچ دل خوشی برای موندن تو این دنیا ندارم دل خوشی من فقط مامانم بود که با رفتنش انگار برق وجود منم قطع شدانگار دیگه امکان سیم پیچ کلا نداره .

نمیدونم چیکار باید بکنم برای اینکه بتونم این زندگی ادامه بدم ولی هر دری رو بگی من زدم نشد .

نشدنشد دیگه ، انگار همه به جای اینکه کمکم کنن بیشتر دارن ولم میکنن یه جوری نگاه میکنن انگار تو خواستی تنها باشی انگار تو خواستی این زندگی انتخاب کنی .

ببخشید یه سوال ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تو این شهرتون مغازه آرزو ها هم هست جای که بشه یه بار فقط یه بار آرزو کرد .

چقدر زندگی کردن سخته شده چقدر برای اینکه بخوای به آرزوهات برسی باید بهای سنگینی بدی تهشم که هیچ اون آرزو تو این بی حوصلگی ایت گم میشه .

الان تو بگو من چی کار کنم با توام سرت شلوغه یا منو یادت رفته .

خدا

به نظرم باید صاحب یک کارخانه چسب زخم میشدم به نظرت اونای که این کارخانه دارن برای خودشون استفاده میکنن از این چسب زخم .

این دنیا که هر روز رنگ عوض میکن به جای این که رنگ بندی بشه به رنگ های قشنگ داره فقط رو رنگای تیره کار میکنه .

اصلا این چه وضع از دنیاست من دلم پره کجا برم خالی کنم کاش دل آدما یه مخزن بود میشد در بیاری بندازی دور مثل کیسه جارو برقی .

من واقعا توان ندارم !!

یه نفر گفت باید معجزه بشه برای تو من حتی اسم و مدل این کلمه نمیدونم کجاست !

با خودم فکر میکنم اگه معجزه قرار بود بیفته حتما موقعی که مامان بود میفتاد چرا فکرم شده مثل بازی پازل همش شده تیکه تیکه باید کلی زمان بزاری تا تیکه گم شدشو پیدا کنی تازه اونم گاهی وقتا اندازه اون تیکه نیست .

دیگه حوصله نوشتنم ندارم انگاراونم شهامت و حوصله میخواد که من ندارم .

زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید