امروز 30 اردیبهشت ! خب دنیا به آخر نرسیده ولی من فکر می کردم نهایت تا فردا اینجا مشغول باشم و در اسارت بسر ببرم اما گویا داستان این کابوس طولانی تر است...
دیشب احتمالا 24مین ویروس سرماخوردگی ناشی از این محل کار را پشت سر گذاشتم عجیب و غریب بود اما به خیر گذشت...
تنها و تنها این کابوس نیست
صدایی درون من مدام می گوید این کابوس تمامی ندارد....
اما مدتی هست فکرم مشغول شده است...
خب بعد از اینجا
چه می کنی؟ دنبال شغلی هستی؟ اصلا قرار است چه شغلی رو دوباره پیش بگیری؟
بیشتر وقتها مغزم دوتا پیشنهاد بهم میده اول میگه نه برو کلاس زبان فشرده مهاجرت کن دوم میگه امسال ارشد روانشناسی شرکت کن و تا دکترا بخون و اون ارشد هوش مصنوعی کوفتی ت رو بنداز تو سطل زباله
ناگفته نمونه که سلامتی رو خیلی نابود کردم تمام وجودم از روحم گرفته تا تک تک سلول های بدنم نیاز به دست نوازش رژیم کتوژنیک و پیلاتس دارند...
شاید مدتی از کار فاصله بگیرم
اما قرار نیست این داستان دوباره تکرار بشه تمام داستان های زندگی من تکراریه
همش به خودم میگم اشکالی نداره که یه مدت پول در نیاری
اشکالی نداره که یه مدت حالت خوب باشه و دست از کمالگرایی بیهوده برداری