امروز 12دی
مدتی بود روی صفحه دسکتاپ من یک تقویم مختص ماه قرار داده بودم
و روزها رو در آن مشاهده می کردم
عجیب تر از دیوار آرزوها ندیدم
هر چی بیشتر بهش توجه می کنی بیشتر به این میرسی که عجب از تو دور است
ماجرای تقویم هم همین بود
چندباری بهش توجه کردم و دیدم نه
روزها نمی گذرد
فقط دیرتر می گذرد
نمیدونم چی شد
از کجا به اینجا رسیدم که روزام باید بگذره و تموم بشه
شایدم مصمم نبودن در تصمیمات من باعث شد
من به هیچ وجه در تصمیماتم مصمم نیستم
من دچار بحران شده بودم و باید این بحران رو پشت سر میذاشتم
تنها چیزی که می تونست منو از این بحران تمام روز دور کنه همین کار تمام وقت در این مجموعه بود
البته ضرر مالی رو نادیده نگیریم
تمام روزها شبیه هم می گذرد
زندگی پوچ و خالی است و به گونه ای می گذرد که گویی در عمق 50 متری دریا گیر کرده ای
برای بالا امدن نیاز به کمک داری و منش و هوشمندی تو به تو کمکی نمی کند.
مدت طولانی می گذرد از تصمیمات به ظاهر درست و نادرست من
و من هر روز غرق می شوم