لوپ ناخواسته ها
لوپ ناخواسته ها
خواندن ۱ دقیقه·۹ ماه پیش

شنبه ای به رنگ غروب جمعه

ازینکه صبح ها که از خواب بیدار میشی نور خورشید رو می بینی و ساخته و نساخته تو تاریکی با آنفولانزای وحشتناک بلند نمیشی بری سرکاری که با 500 نفر همزمان سر و کله بزنی همین خوبه!

امروز 18 فروردین اینطور بگم که بدجوری تو گرداب میفتی می چرخی می چرخی می چرخی می چرخی در نهایت انتهای روز بسیار خوشحالی چرا که یه روز سمی دیگه رو پشت سر گذاشتی

وقتی پیچیدگی ایجاد میشه فرقی نمی کنه یک روز یا دو روز یا صد روز هر روز سخت می گذره و تا تمام شدن کامل این پیچیدگی جسم و روح همگی درگیر هستند اما خبر خوش اینجا که بالاخره هر روزی که میگذره و تقویم خط می خوره تو تبدیل به ادم امیدوار تری میشی

اما سوال؟

آیا واقعا لیاقت و توانایی تو در اینگونه زیستن است؟

خودت رو آنچنان خار و خفیف می بینی که لازم است اینگونه باشی ؟

آیا واقعا لازم است اینطور عذاب کشیدن؟

یعنی راه دیگری انقدر سخت است؟




زنی 31ساله با تحصیلات کافی اما ... فکر می کردم مهندس بشم ارشد هوش مصنوعی بخونم اوووف تا کجا رفتم اما ببین حالا کجام
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید