ویرگول
ورودثبت نام
نیشتمان یعقوبی
نیشتمان یعقوبی
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

زبان ، اخلاق ، غریزه ، تخیل ، تجربه ، کودکی

سلام اقای متانویای عزیز

امیدوارم که حالت خوب باشه

امروز که با هم صحبت کردیم خیلی حالم بهتر شد حین صحبت کردن با تو به فهم جدیدی رسیدم و اون اینه که تا قبل از تو ، تجربه ی زندگی و لمس واقعیت ها را از نگاه شخصی خودم فراموش کرده بودم ؛ با وجود این همه سرو صدا و فضای مجازی و تبلیغات ، جهت دنبال کردن گله وار همدیگر ، فهم و درک عمیق این مسئله ، رضایت درونی برای من به همراه داشت . در مورد مسائل متفاوت صحبت کردیم و من میخوام که اونارو یادداشت کنم چون از نظرم ، دستمون و روی مفاهیم مهم و عمیقی از زندگی گذاشته بودیم که فشار دادن دکمه های هر کدوم میتونه جهت حرکتمون و تغییر بده .از قدرت تخیل گفتیم که از نظرم یکی از دلایل مهمی که ارتباط مارو پایدار نگه داشته ؛ ورود تو به تخیل های گاه و بیگاه من بود که به قول خودت با پای پیاده به آن وارد شدی . از ارتباط رنگ ها و بوها و صداها با خاطرات و پیوندش با عواطف و احساسات گفتیم که در جست و جوی زمان از دست رفته ی پروست و مثال زدی ؛ یاد آن روز افتادم که چطور حضور واقعی تو ، عواطف و احساساتی را ایجاد کرد که به یاد بوی میوه ی " به " گذشته افتادم و به آن باغ ، همراه پدر ، سفری دوباره کردم . از اخلاق و غریزه صحبت کردیم که مثل همیشه غریزه میدان دار تر و اصیل تر مینمود خصوصا در تعریف فیلم گرسنه ۲۰۲۳ که برای بدست آوردن هرچیزی و خاص بودن در این دنیا باید دست به انتخاب بزنیم که بهای پیروزی در هدف ،گروگان بودن روح مان در اعمال غیراخلاقیمان خواهد بود. در حال حاضر در بیشتر مواقع ، انتخاب میان اخلاق و غریزه برای من چالشی شده است که به انجماد فکری و عدم واکنش منجر می شود که این به نوبه ی خود ، اضطراب بی کفایتی و اضطراب ناکامی به دنبال داشته است . هم اکنون مرغ شب میخواند و صدایش یادآور توست .میپرسی چرا ؟ چون هر وقت میخواند به تو میگفتم . راستی اقای متانویا دو سوال مهم از نوع" چرا"های ساده و مهمِ خودت ، اینکه

چرا می گوییم ؟ چرا مینویسیم ؟

من که میگویم منشا آن از حس تنهایی می آید ما میگوییم تا صدایمان شنیده شود و مینویسیم تا خوانده شویم ‌.هر گفتنی شنونده ای میطلبد و هر نوشتنی خواننده ای . وقتی کسی صدایم را میشنود یا نوشته ام را میخواند از احساس فقدان و تنهایی وجودی ام کاسته می شود .

میخوانی و میبینی آقای متانویا

گفتم که "نوشتن فقط موقع نوشتن آغاز میشه "که البته با نوشتن این متن و تجربه ی هم اکنونی من در این مورد نمیشه گفت که کامل همونه . بخشی از صحبت ما در مورد همین بود که آیا اصالت با گفتنه یا نوشتن ؟ و آیا نوشته خودش صحبت میکنه ؟یا منی که اونو نوشتم؟ الان کدوم صحبت میکنیم من یا او ؟ از نظر من "گفتن" یاغی و غیرقابل پیشبینیه و کلمات مثل بدن ماهی از زبان ادم سر میخوره و میره اما همون کلمات گاهی یا بیشتر اوقات لباسی بر تن حقیقت میکنه یا شاید هم حقیقتی و میگه که ما خودمون هم از اون بی خبریم . اینو در جایگاه یک گوینده میگم . در مقام یک نویسنده اما کلمات انگار در قفس یا حیاط ما منتظر نوبت و انتخاب هستن. در اینکه آیا کلمات در" نوشتن" خودِ نفس "حقیقت" را می نمایانند یا لباسی زیبا و اندازه به تن آن می کنند یا حقیقت" دیگری " را نشان می دهند که باز ، ما خود هم از اون بی خبریم ؟ البته گاهی از همین گفتن ها و نوشتن ها ، مثل هم اکنون بعد از گفتن آن در مقام نویسنده و خواندن همین متن در مقام خواننده ، به کلمات و حقیقت تازه ای رسیدم .

آقای متانویا

ام

در گفتن راحت می شود بین صحبت ها گسست ایجاد کرد که البته گسست ها عمدی نخواهد بود اما اینجا با بازخوانی متن ، امکان گسست و از مکانی به مکان دیگر رفتن ،کم می شود . اکنون زمان بازخوانی متن است پس برمیگردم به خواندن آن و بعد ادامه اش را مینویسم .

اخلاق غریزهفضای مجازینوشتن متن
دانش آموخته دانشگاه تهران _ مدرس ریاضیات _ نویسنده
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید