راههای برگشتن به خانه/ آله خاندرو سامبرا/ ونداد جلیلی/ نشر چشمه
« راههای برگشتن به خانه» ، قصه پر غصه شیلی ست در دوران های پر تکرار استبداد. اینکه شیوه حاکمیت بر جامعه، چگونه عشق و خرد و دوستی و همبستگی و زیبایی در زندگی افراد را بدل به « هیچ» می کند. نه حتی چیزی در خور نوشتن.
غبار اندوه ، به گونه ای سوگوارانه، بر تمام فضای داستان پاشیده است ، حتی در ماجراجوییهای کودکانه بچه ها.
چند مفهوم هست که نیازمند کنکاش عمیق ترند در ویرانه های زمان و مکان:
خانه و راههای برگشتن به آن:
خانه جایی ست که در آن احساس امنیت و آرامش می کنیم. جایی که به هم عشق می ورزیم و بالندگی زندگی را به تماشا می ایستیم و در سایه محبت و اعتماد جایی برای نسلهای بعد باز می کنیم. راوی در پی بازگشت به خانه است. می کوشد با واکاوی خاطرات و دوباره چیدنشان کنار هم ، خانه را بازیابد. اما خانه در گذر زمان به مفهومی دور ، دست نایافتنی، ویران از حادثه ها و باز نساختنی بدل شده است.
بازگشت به خانه، شاید اشاره داشته باشد به بازسازی امیداز دست رفته، که در سایه ستم پایدار زمانه، ناممکن می نماید.
زلزله:
راوی همان ابتدا شبی را به تصویر می کشد که زلزله شهر را لرزانده و مردم بیرون خانه ها چادر زده اند. زلزله شهر را ویران کرده است. ویرانی تهدیدی ست پیوسته جاری در گذر لحظه ها، زاینده ی وحشت و بی اعتمادی.
شکستها وگسستهای حاصل از زلزله، عمیق و ویرانگر، نه بافت شهر را ، بلکه پیوند میان انسانها را هم می گسلد و آنها را سالها ، بلکه نسلها از هم دور می کند.
زلزله شاید نماد تنش و فروپاشی ساختهای انسانی و عاطفی و اجتماعی هم باشد.
گم شدن:
راوی قصه گم شدنش را در شش هفت سالگی روایت می کند. مادر نگران و عصبانی اش را توصیف می کند و پدرش را که به او می گوید سرانجام توانسته سختی را پشت سر بگذارد. «گم گشتگی» ریسمانی ست که مهره های کوچک و بزرگ قصه را به بند کشیده است. گم گشتگی در عشق ، زندگی؛ هراس، تنهایی...
و کشف رازهای مدفون در دل زمان که در گذر سالیان،فاش خواهند شد. نه یکباره که تدریجی. گویی از ابتدا آن جا بوده اند و سالها همان جا خواهند ماند. و فقط آدمیان را ناگزیر این سو و آن سو به دنبال خویش می کشند.