کوچ ها کارشناس نیستند و آموزشی به اشخاص ارائه نمیدهند , ولی آموزگاران , متخصصینی میباشند که علم خویش را دردست شاگردان قرار میدهند و درصد مشارکت دانش آموز در فرآیند یادگرفتن هم کمتر از آموزگار خود است . آموزگاران کسانی میباشند که جواب درست بسیاری از مسائل را میدانند و آن پاسخها را به اشخاص یاد می دهند ولی کوچها به اشخاص یاری مینمایند تا خودشان جواب بخش اعظمی از مسائل را از باطن خویش پیدا نمایند و درصد مشارکت مراجعهکننده در کوچینگ بیش تر از کوچ است .
منتورینگ کاری مشابه کوچینگ است ولی تفاوتهایی بین این دو موجود است . در واقعیت منتور نقش یک رهبر را بازی می نماید که با اطلاعات تخصصی و تجربیات خویش به مراجعهکننده یاری مینماید که سریعتر به پاسخها و ترقی در مسائل مورد نظر خویش برسد . یعنی منتورها تجربه خویش را هم با مراجعهکننده شریک میشوند . تمرکز منتورها بیشتر بر آتی است در حالیکه تمرکز کوچها بیشتر بر درحال حاضر و نهایتا , بر آینده نزدیک است . در فرایند منتورینگ نقش منتور میتواند بنا بر نیاز مراجعهکننده تغییر نماید , یعنی گاهی مشاور , گهگاه کوچ , گاهی یک دوست مشوق و گاهی آموزگار باشد البته در کوچینگ نقش یک کوچ مدام ثابت است .
مشاوران بیش تر راهکارهای تخصصی جهت رفع یک نقص یا این که معالجه یک نقص را ارائه می دهند . آنان بیشتر متمرکز بر گذشته اشخاص می باشند و در ادامه چرایی بعضی از مسائل و اتفاقات می گردند و تلاش می نمایند با همفکری با مراجعهکننده یا ارائه استراتژی تخصصی گامی در رفع نقص وی بردارند . تمرکز آن ها نیز بر باطن اشخاص و نیز بر عوامل بیرونی است , در حالیکه تمرکز کوچینگ بیش تر بر باطن اشخاص و یاری به آنان برای دستیابی به آگاهیهایی از خویش است.