ای ماهتاب نجیب محفل ملکوتی عرش نشینان که به ناگاه حضور سبزت بر سیاهی دلم، نقره های نور می پاشد.
ای صبور همیشه حاضر که همه دلتنگی هایم را بر سفره ی مهربان یادت مهمان کردی.
ای تندیس قدسی ایثار و انفاق بر تن، خوشا به حال تهیدستی که بوی پیرهنت، مشام جانش را سرمست همه خوبی ها نمود.
ای دردانه پدر که در گرمای آفتاب نگاهت، زمهریر غم های رسول خدا(ص) ذوب می شد و کلام تاریخی و ماندگار ام ابیها بر زبانش جاری می شد.
ای شعر بلند همدلی که سکوت علی (ع) را در دیوان فهیم و خواندنی قلب رنجورت برای تمامی اعصار فریاد زدی و لحظه لحظه قافیه زندگی کوتاهت با علی را به عطر عشق، معطر و جاودانه ساختی.
ای که شکوه بارش مهربانی و دوستی مادرانه ات را، شانه برای گیسوان زینب(س)، روایت گر است.
ای معلم بی ادعایی که از گهواره دامان پرمهرت که بر اقیانوسی از تعلیم و تربیت بنا شده، حسن (ع) را ایستاده بر قله های رفیع نیکویی و حُسن و کرامت، و حسین (ع) را آرمیده در لابه لای گل های خوش بوی بوستان ملکوتی شهادت، به نیکی می توان به نظاره نشست.
ای عزیز ترین؛ از کنار سجاده ام ،از این زمین خاکی و در گرماگرم برق هر دانه تسبیح که چراغ خانه دست هایم می شد، غنچه ی نام تو در دلم خندید و تو چشم های ترم را به قدوم مبارکت صفا بخشیدی.
تو همین حالا در همه زوایای اکنون، آن قدر هستی که صدای آرامِ نفس نفسِ بودنت، جایی برای نبودنت باقی نمی گذارد.
ادامه دارد...