ویرگول
ورودثبت نام
حلی پورقناد
حلی پورقناد
حلی پورقناد
حلی پورقناد
خواندن ۶ دقیقه·۱ ماه پیش

نقد نمایش «ایرج، زهره، منوچهر»

به تماشای نمایش ایرج ، زهره،منوچهر رفتم
«ایرج، زهره، منوچهر»: کلیتی ناهمگون با نقاط درخشانِ پراکنده

مقدمه:
نمایش«ایرج، زهره، منوچهر» با استقبال پرشمار تماشاگران و اجراهای متوالی، پیش از هر چیز یک «پدیده» در حوزه ی فروش بود. این موفقیت تجاری، انتظار خلق تجربه یکپارچه و فراموش نشدنی را در ذهن مخاطب ایجاد میکرد. اما آنچه بر صحنه ی پردیس شهرزاد روی داد، بیش از آنکه یک کلیت منسجم را نشان دهد، گردآیندی از تضادها بود: تضاد بین بازیهای درخشان و ضعفهای فنی، بین طراحی های هوشمندانه و بی دقتی های تاریخی.

صحنه پردازی: سادگیِ بی معنا
دکور صحنه با محوریت یک تابوت و گروه نوازندگان(عود، سازهای کوبه ای و خواننده)، رویکردی مینیمال و نمادگرا داشت. با این حال، این سادگی افراطی به جای آنکه عمق بیافریند و ذهن را به چالش بکشد، به فضایی ایستا و بی پاسخ تبدیل شد که نتوانست نقش خود را در ایجاد درگیری ذهنی با مخاطب به درستی ایفا کند.

نورپردازی: نقصانی فاحش
نور،زبان ناپیدای تئاتر است که حرکات، حالات چهره و عواطف را نمایان میسازد. متأسفانه نورپردازی این نمایش از اساسی ترین اصول خود بازمانده بود. تنظیم نبودن نورها به گونه ای بود که سایه های ناخواسته بر چهره یه بازیگران می افتاد و مانع از انتقال حس و دنبال کردن حالات آنها میشد. این ضعف فنی در سالنی با قابلیتهای پردیس شهرزاد، پرسش برانگیز و غیرقابل چشم پوشی بود.

صدا و موسیقی: وعظ نشده و وعده ی بربادرفته
عنوان«کنسرت تئاتر» قول یک تجربه ی شنیداری باشکوه را میدهد. واقعیت اما چیزی جز آشفتگی صوتی نبود. دیالوگها به دلیل تنظیم نبودن بلندگوها اغلب نامفهوم بودند(خواننده آقا) و پرسش «چه گفت؟» از لابه لای صندلیها به گوش میرسید. از سوی دیگر، انتخاب موسیقی با سازهای جنوبی، هرچند به خودی خود زیبا است، هیچ پیوند معناداری با فضای تاریخی و جغرافیایی اثر (مربوط به ایرج میرزا) نداشت. همچنین، تسلط صدای خواننده زن بر موسیقی، این اصل را زیر پا گذاشته بود که موسیقی باید بسترساز و تقویت کننده ی فضا باشد، نه اینکه زیر سایه ی صدا محو شود. این ناهماهنگی، ضعف بی چون و چرای کارگردانی و مدیریت صدا بود.با احترام به کارگردان اثر

بازیگری: قله ها و دره های عملکرد
در این بخش شاهد واضحترین تضادها بودیم.بازی آرزو کریمی زند در نقش «زهره» بی تردید قطب درخشان نمایش بود. تسلط فنی، صدای رسا، حرکات موزون و توانایی بی مانند در انتقال حس، تمامی سنگینی بار نمایش را بر دوش میکشید. همچنین، بازی سنجیده و تاثیرگذار امیر غفارمنش در نقش راوی/کارگردان داستان، با بیانی رسا، حرکات حساب شده و حرکات بدن مناسب دیالوگ، مخاطب را تا آخرین لحظه مجذوب خود نگه می داشت و حضور او موتور محرک این روایت بود.

اما در نقطه مقابل، بازیگر نقش «منوچهر» اگرچه از نظر فیزیکی متناسب بود، فاقد صدای پرورش یافته لازم برای صحنه تئاتر بود. بیان تند و نامفهوم دیالوگ ها، حتی در بخشهای طنز، باعث سردرگمی و فاصله گیری عاطفی مخاطب میشد. گروه رقص نیز اگرچه در هماهنگی حرکتی موفق بودند، اما نتوانستند فراتر از یک عملکرد فنی و قابل قبول بروند با اینکه می‌توانستن ولی گویی کارگردان تند تند بر سر جمع کردن نقش گروه رقص دست به کار میشد و اجازه حس گرفتن بیشتر مخاطب را نمی داد.

طراحی لباس: آشفتگی تاریخی و یک استثنا
طراحی لباس نمایش،نمونه ی بارزی از ناهمگونی بود. در حالی که لباس نقش «زهره» (طراحی شده توسط همان طراح لباس بقیه بازیگران) دقیق، هوشمندانه و کاملاً منطبق بر فضای تاریخی داستان بود، لباس «منوچهر» بیشتر به یک سردار افسانه ای در روایات مذهبی شبیه بود(سریال های امام رضا یا امام حسین) تا یک سردار ایرانی. این تناقض با وجود عکسی از ناصرالدین شاه روی دیوار و پوشش بازیگران دیگر با لباسهایی از دوره های کاملاً متفاوت پهلوی و قجر و (مانند ترکیب عبا و شلوار سفید که تداعیگر «داییجان ناپلئون» مرحوم ناصر تقوایی و نوشته ایرج پزشگزاد بود دوره پهلوی دوم)، یک آشفتگی بصری و تاریخی فاحش ایجاد کرده بود که به شدت از اصالت اثر میکاست
کارگردانی و جمع‌بندی نهایی: در ستایش انتخاب‌های درست و تامل در فرصت‌های از دست رفته
بی‌تردید انتخاب بازیگران توانایی مانند آرزو کریمی زند و امیر غفارمنش و صدای خواننده زن خانم دلارام راضیان و دادن فضای کافی برای درخشش آنان ،مهم‌ترین تصمیم کارگردانی و نقطه قوت این اثر بود. این انتخاب‌ها بود که سنگ بنای موفقیت نمایش را گذاشت.

با این حال،به نظر می‌رسد کارگردانی که چنین بازیگران توانمندی را گرد هم آورده، می‌بایست نظارت و دقت بیشتری بر وحدت هنری اثر داشته باشد. هماهنگی بین المان‌های مختلفی چون نور، صدا، موسیقی و طراحی لباس، نیازمند چشمی تیزبین و دستی قوی است که اجزای پراکنده را به سوی کلیتی منسجم هدایت کند.در نهایت،«ایرج، زهره، منوچهر» نمایشی است که موفقیت خود را مدیون نقاط اوج درخشانش است، اما به همان اندازه، از نبود یک نظارت متمرکز و یکپارچه‌ساز در راس آن رنج می‌برد. این اثر اثبات می‌کند که استعدادهای درخشان، زمانی به بهترین نتیجه می‌رسند که در قالب یک کلیت منسجم و با برنامهریزی دقیق هدایت شوند.

و در پایان

پرسش نهایی و اجتناب‌ناپذیری که پس از تماشای این نمایش مطرح می‌شود این است: چگونه اثری با این ضعف‌های فنی و ناهمگونی آشکار، به موفقیت تجاری چشمگیر و استقبال پرشمار در پلتفرم‌هایی مانند «تیوال» دست یافته است؟

پاسخ این پارادوکس را نه در کیفیت یکپارچهٔ اثر، که در فاصلهٔ میان «معیارهای نقد هنری» و «تجربهٔ احساسی و روانشناختی مخاطب عام» باید جستجو کرد. موفقیت «ایرج، زهره، منوچهر» را می‌توان حاصل مجموع‌ای از عوامل بیرونی و چند نقطه قوت درخشان، اما پراکنده دانست:

۱. قدرت سادهٔ «ستاره‌ها» و لحظات اوج

بازی مسلط و به‌یادماندنی آرزو کریمی‌زند در نقش زهره و حضور سنجیده و تأثیرگذار امیر غفارمنش،دلارام با صدای جذاب ،به تنهایی برای بسیاری از مخاطبان، توجیه‌گر خرید بلیت بود. این نمایش اثبات می‌کند که یک عملکرد درخشان منفرد می‌تواند چنان تأثیر عاطفی عمیقی بگذارد که خاطرهٔ ضعف‌های فنی (مانند نور و صدا) و حتی بازی‌های ضعیف‌تر را در ذهن بسیاری از تماشاگران کمرنگ کند.

۲. نقش پلتفرم‌هایی مانند تیوال: فاصلهٔ نظرات احساسی از نقد فنی

فضای نظردهی در پلتفرم‌هایی مانند تیوال عمدتاًبر پایهٔ «تجربهٔ کلی و احساسی» استوار است، نه تحلیل تکنیکال. مخاطبی که تحت تأثیر یک اجرای قوی یا یک قطعه موسیقی قرار گرفته، نظر خود را در قالب کلماتی چون «عالی بود»، «دوستش داشتم» یا «اشکم درآمد» ثبت می‌کند. این نظرات، که اغلب کوتاه و بلافاصله پس از تماشا نوشته می‌شوند، انعکاسی از یک «احساس خوب» کلی هستند و لزوماً به این معنا نیستند که آن مخاطب، مشکلات نورپردازی، بی دقتی‌های تاریخی در لباس یا نامفهوم بودن برخی دیالوگ‌ها را ندیده است؛ بلکه احتمالاً این نقاط قوت بوده که بر آن ضعف‌ها غلبه کرده است.

۳. اثر توده و ترس از جاماندن

زمانی که نمایشی— به هر دلیلی — به یک «پدیده» و موضوع گفت‌وگوی روز تبدیل می‌شود، خود این شهرت، موتور محرک قدرتمندی برای جذب مخاطب بیشتر می‌شود. بسیاری از مردم صرفاً به این دلیل که «همه درباره‌اش حرف می‌زنند» و نمی‌خواهند از قافله عقب بمانند، به تماشای آن می‌روند. این چرخه، موفقیت تجاری را تقویت می‌کند، حتی اگر مبناى آن کیفیت هنری محض نباشد.

۴. فرمول جذاب «کنسرت-تئاتر»

برچسب جذاب«کنسرت-تئاتر» وعده‌ای از یک شب متفاوت، پرهیجان و چندحسی را به مخاطب می‌دهد که می‌تواند برای قشر بزرگی از جامعه جذاب باشد، حتی اگر در اجرا، موسیقی بر دیالوگ چیره شده و هماهنگی لازم را با فضای کلی اثر پیدا نکرده باشد.

در نتیجه، «ایرج، زهره، منوچهر» را می‌توان نمادی از یک پدیدهٔ رایج در صنعت سرگرمی دانست: آفرینش اثری که موفقیت خود را نه از انسجام هنری، که از گردآوری هوشمندانهٔ چند المان جذاب (ستاره‌های توانمند، فرمول هیبریدی و تبلیغات مؤثر) وام می‌گیرد. این نمایش به خوبی نشان می‌دهد که یک اثر می‌تواند همزمان از منظر نقد تخصصی «ناهمگون» باشد، اما در عرصهٔ عمومی و تجاری، «پُرطرفدار».


نمایشتیاترنقد فیلم
۱
۰
حلی پورقناد
حلی پورقناد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید