فیلم «بازی را بکش» اولین ساخته سینمایی «محمدابراهیم عزیزی» است که پیش از این در زمینه فیلم کوتاه فعالیت میکرده. «مصطفی کیایی» تهیهکننده این اثر است. این فیلم با نام «توتو» کلید خورد و در مقطعی نام آن به «هجده قدم» تغییر کرد و در نهایت با نام «بازی را بکش» روی پرده رفت. این فیلم بر اساس یک داستان واقعی ساخته شده و روایتگر قسمتی از زندگی «موسی»، از پیشکسوتان فوتبال است که برادرش را در یک سانحه ورزشی از دست میدهد. او در مسیر کشف راز مرگ برادرش با حقایق عجیبی روبهرو میشود…
این فیلم پتانسیل تبدیل شدن به یک فیلم استاندارد و در عین حال پرمخاطب را دارد. دلیل آن هم محبوب بودن غیرقابلانکار فوتبال در میان مردم است. اما این فیلم نتوانست آنطور که انتظار میرفت، در میان مخاطبان عام یا منتقدان بازخورد مثبتی کسب کند.

بگذارید خیالتان را راحت کنم. این فیلم -برخلاف نود درصد آثار ساختهشده در سینمایامروز ایران- آزاردهنده نیست. اگر صبور باشید، میتوانید آن را یکبار تا انتها تماشا کنید. اگرچه که -به احتمال زیاد- به عنوان یک فیلم خوب از آن یاد نخواهید کرد.
فیلمنامهی این فیلم تا میانه، نسبتاً دقیق و تا حدودی قابلقبول پیش میرود.شخصیتپردازی خوب کاراکتر اصلیاش را دارد و... شاید اولین نقطه ضعف را در این پیدا کرد که حادثهی محرک قصه، بسیار زود رخ میدهد، زودتر از آنکه ما متوجه شخصیتها، ارتباط عاطفیشان یا ... شویم. هنوز ما هیچکدام از کاراکترها را شناختیم که حادثهی محرک اتفاق میافتد. دیگر از آن سکانس به بعد، هرچقدر هم که اشک و تنهایی و ... ببینیم، برایمان تاثیر گذار نیست و جذابیتی ندارد چون از ابتدا، دو شخصیت مهم قصه را نشناختیم. اما به مرور فیلمنامه روند رو به صعودی پیش میگیرد و کمی جاندار میشود تا سکانس ماشین و گفتوگوی کاراکترهای «محسن کیایی» و «پوریا رحیمیسام» که دیگر ورق کاملاً برمیگردد و روندی که تازه میتواند دغدغهای مخاطب شود هم از بین میبرد. ناگهان «بازی را بکش»، از یک معمای مرموزی که حالا نزدیک به باورپذیربودن شده تبدیل به یک فیلم بیتعلیق و عجیب میشود که حوصلهی مخاطب را سر میبرد. در دقایق پیش از پایانبندی، فیلم دچار افت ریتم و انسجام میشود و گرههای داستان دیگر قوت را ندارند. در فیلمنامه تلاششده با دادن اطلاعات و نمایش آنها به شکلی همانند حل یک پازل، حس معما ساختهشود، اما این ساختار در این قصه جواب نمیدهد و بیش از آنکه تعلیق خلق کند، روایت را سردرگم و کند کرده است. از آن طرف، نقطهی مهم و تکاندهندهی قصه که در روند فکری «موسی» تاثیر میگذارد، برای مخاطب مهم نمیشود و جذابیتی ندارد. به جز «موسی»، دیگر شخصیتها،-به ویژه «مونا» و «رضا»- پرداخت نشدهاند و اصلا شخصیتپردازی مناسبی ندارند. «مونا» را با ارفاق میتوان یک تیپ سطحی دانست که انگیزههایش برای مخاطب قابل درک نیست. پایانبندی فیلم هم با صدای «عادل فردوسیپور»، اگرچه که خاطرهی «نود» را زندهنگهمیدارد اما آن هم شتابزده است. به قول یکی از منتقدان، انگار نویسندگان تصمیم گرفتهاند به کلی پردهی سوم کارشان را حذف کنند و مستقیم پیامد آن را به نمایش بگذارند!
شاید بتوان ایراد اصلی فیلمنامه را در گسترش ایدهی یک خطیاش پیدا کرد. این ایده به خودی خود، مشکل خاصی ندارد اما پرداخت فیلم و روایتش به آن ضربهای جدی زده. شاید اگر فیلمنامه به سمت زاویهدیدهای متنوعی در طول فیلم میرفت و صرفا، کل زمان فیلم را به «موسی» اختصاص نمیداد، هم در شخصیتپردازی دیگر کارکترها موفقتر بود و هم فیلم اینچنین خستهکننده از آب در نمیامد.

کارگردانی، ضعیف است اما همانند پکیج این فیلم فاجعه نیست. قصه را با کمی و کاستی اما تا حدودی قابل تحمل روایت میکند. همین و بس! هیچ نکتهی ویژهای حس نمیشود، جز برخی قابهای بسیار زیبا از منطقهی شمال کشور. میزانسنها و دکوپاژها قوت و جذابیت خاصی ندارند و ضعیفاند. فیلمبرداری و کارگردانی، تکرار یک مدل تصویربرداری مشابه در پلانهایی با مضمونهای مختلف هستند. از ابتدا تا انتها، فیلم از منظر بصری به یک شکل رفتار میکند. هنگام خوشحالی، غمگینی، هیجان، بی هیجانی و...
این فیلم اما یک «محسن کیایی» عالی دارد. این بازیگر، یک نقش جدی و سخت را بهاندازه، درست و باورپذیر ارائه داده. اجرای این نقش، از لهجه تا شیوهی راه رفتن و ...، با شخصیتپردازی فیلمنامه، انطباق کامل دارد و حتی آن کاراکتر را بهبود بخشیده. بقیه بازیهای فیلم همان همیشگی بازیگرانش هستند. به عنوان مثال، «هدی زینالعابدین» همان «مارال» سریال «رهایم کن» است که در قصهی تازهای قرار گرفته. «پوریا رحیمی سام» نیز تکرار نقش های قبلی اش را جلوی دوربین برده. البته «محمد بحرانی» نقشآفرینی متفاوتی را دارد و حضوری متمایز نسبت به «جنابخان» و دیگر نقشهای کمدیاش ارائه داده. بازیگریهای «بازی را بکش» جزو معدود نکات مثبت این فیلم به شمار میرود. بازیهایی که با وجود کلیشهای بودن، قابلقبول هستند.
دیگر نکتهی مثبت فیلم، موسیقی متن «پیام آزادی» است که در برخی صحنهها به تعلیق و حسوحال قصه کمک کرده است.

در مجموع، «بازی را بکش» اگرچه جسارت پرداختن به یک موضوع جذاب را دارد، اما در اجرا و فیلمنامه شکست میخورد که تنها بازی «محسن کیایی» از آن در ذهن میماند اما در مقایسه با جریان رایج سینمای بدنه این روزهای ایران، فیلمی قابلتحملتر است و میتواند برای برخی مخاطبان (مخصوصاً علاقهمندان به پشت پردهی فوتبال) جذاب باشد.
امتیاز(به نسبت سینمای ایران):۳ از ۱۰
کسری شایسته