«تابستان همان سال» یا «آدمفروش» فیلمی ایرانی به کارگردانی «محمود کلاری» محصول سال ۱۴۰۲ است و به گفته خود او، این فیلم بر اساس تجربه فردی ۴۰ سالهاش نوشته و ساختهشده.داستان دربارهی پسر بچهای هفت ساله به نام «عطا» است که او را پیش یک رمال آینهبین میبرند تا طی مراسمی، دزد طلاهای عمهاش را در آینه شناسایی کند. «علی شادمان»، «فریبا نادری»، «سمیرا حسن پور»، «رویا جاویدنیا»، «مهرو نونهالی» ، «صابر ابر»، «پژمان بازغی»، «نسیم ادبی»، «رایان سرلک»، «رونیکا بهرام زاده» و «مهران مدیری» بازیگران فیلم تابستان همان سال هستند.

اولین نکته ای که میشود دربارهی فیلم به آن اشاره کرد، فیلمبرداری درجه یکش است. تصویربرداری این فیلم -از لحاظ زیبایی شناسی- را به راحتی میتوان یکی از بهترین های تاریخ سینمای ایران عنوانکرد. هر پلان از فیلم مانند یک تابلو نقاشی است که روی آن یک نقاشی بی نقص کشیدهشده. پلان به پلان فکر شده و تمیز...
مهمترین نکتهی مثبت فیلم، همین تصویربرداری فوقالعاده اش است که شما را در سالن سینما مجذوب خودش می کند. به همین علت توصیه میشود که اگر میخواهید که این فیلم را تماشا کنید،حتما تجربهی تماشایتان روی پردهای بزرگ باشد. به جز تصویربرداری، طراحی صحنه، طراحی لباس و به طور کلی نکات فنی فیلم بسیار قابل توجه هستند.کارگردانی فیلم همین که این نکات به چشم می آید،مشخصاً مناسب و درست است. حالا یک سوال مهم به وجود می آید: چه ارتباطی میان این تصویرهای زیبا و داستان وجود دارد؟ مشخصا ارتباط کمی است.کارگردانی فیلم از نظر مدیریت نکات فنی، درجه یک است اما مهم ترین کار کارگردان در این فیلم ربط دادن این عناصر تصویری قدرتمند به فیلمنامه است که آن چنان اتفاق نیفتاده و نکات فنی به خوبی خود باقی می مانند.

بازی های فیلم، خوب، مناسب و یک دست هستند.«علی شادمان» به شدت قابل توجه است و آن نقش و ارتباطش را با دیگر کارکترها، باورپذیر درآورده. «فریبا نادری» برخلاف اکثر بازی هایش، خوب است و «رایان سرلک» هم کارش را استاندارد و دوست داشتنی انجام داده است. از نقشآفرینی «مهرو نونهالی» به سادگی عبور نکنیم. یک خانم مسن و مهربان را عالی به نمایش میگذارد. اگر به خاطر «مهران مدیری» به سینما خواهید رفت، بدانید که او تنها در یک سکانس حضور دارد و نقش یک رمال را بازی می کند. ایفای نقش او نسبت به آثار اخیرش اوضاع بهتری دارد و به خصوص لحن صحبتش به این نقش می خورد اما انتظارها همچنان بالاتر و جدی تر از این حرفها است. بازی «صابر ابر» با وجود نقش کوتاهی که دارد، بسیار خوب است. او در یک سکانس تمام حس های یک پدر از جمله ناراحتی ها، شادیها، قول و قرار هایی که با پسرش گذاشته و همه حس ها را در کمتر از دو دقیقه به نمایش میگذارد. شاید انتخاب «سمیرا حسن پور» برای این نقش، عجیب باشد اگرچه که به هیچ وجه او بد بازی نکرده و نقشآفرینیاش مناسب است اما انتخابهای بهتری وجود داشت. در کل مجموع بازی های «آدم فروش»، قابل توجه هستند.

فیلمنامه فیلم به شدت لاغر است. آنقدر لاغر و کند که جزئیاتی که به شدت روی آن حساب باز شده و قرار است فیلم را بسازد، در طول زمان نزدیک به دو ساعتی فیلم از یاد مخاطب میرود و مدام احساس بی ربط بودن داستانکها به داستان اصلی به وجود می آید. طرح سکانس به سکانس فیلم، جذاب است. اگر شما بنویسید که در هر سکانس چه اتفاقی میافتد، برایتان جذاب خواهد بود. اما همین طرحها خوب به نمایش در نیامده. پرداخت و نوشتن موقعیتها دیگر ضعف فیلمنامه است. علاوه بر آن، ماجرای کودتا سال 1332 اصلا ربطی به داستان اصلی فیلم ندارد!
نیم ساعت- چهل دقیقهی اولیه فیلم با وجود کند بودن، خوب است و حوصله مخاطب را سر نمیبرد، اما از آنجایی که گره اصلی فیلم رخ میدهد فیلم کسل کننده می شود تا آنجایی که اگر تصاویر، اینچنین زیبا نبود، امکان خروج مخاطب از سالن وجود داشت. «چشم اسفندیار» بزرگ فیلم همین فیلمنامه است. فیلمنامهای که اگر روی آن کار می شد و در کنار این نکات فنی خوب قرار می گرفت، قطعا ما با یک فیلم بسیار خوب از سینمای ایران طرف بودیم که حالا متأسفانه با یک اثر متوسط روبرو هستیم. به عنوان مثال، «داوود» اصرار بر این دارد که همیشه برنده است. تمرکز روی همین ویژگی، میتوانست شخصیتپردازی را چند پله بالاتر و اتفاق های ادامه را جذابتر کند. از این نمونه ها در این فیلم بسیار است. یا مثلاً یکی از نریشنهای پایانی فیلم که دربارهی «عطا» است، به شکل ناگهانی موضع کاراکتر را برای مخاطب تغییر میدهد و کاملاً ویژگیهای قبلیاش را از بین میبرد؛ در صورتی که اگر نبود و همان پلان را بدون نریشن نمایش دادهمیشد، بسیار بهتر بود. صدحیف!

در مجموع، «تابستان همان سال» یا «آدم فروش» اثری چشمنواز با تصویربرداری درخشان و فضاسازی قابل توجه است که متأسفانه فیلمنامهای ضعیف و کمرمق، پتانسیل هنری آن را هدر داده. این اثر، قطعا بهترین فیلمی است که تا به امروز «علی اوجی» تهیهکنندگی کرده و بازیهای قابلقبول و لحظات احساسی خوبی دارد اما روایت پراکنده و شخصیتپردازی ناقص مانع تأثیرگذاری عمیق فیلم میشود. نتیجه، فیلمیست که دیدنش بر پردهی سینما چشمنواز اما کسلکننده است.
نویسنده : کسری شایسته
امتیاز(به نسبت سینمای ایران):۴/۵ از ۱۰