«زیبا صدایم کن»فیلمی به کارگردانی «رسول صدرعاملی» و تهیهکنندگی «سید مازیار هاشمی» محصول سال ۱۴۰۳ است. نویسندگان فیلمنامه «آرش صادقبیگی»، «میلاد صدرعاملی» و «محمدرضا صدرعاملی» -بر پایه کتاب نوجوانانهی «زیبا صدایم کن» نوشته ی «فرهاد حسن زاده»- هستند. در ادامه به بررسی این فیلم میپردازیم.
ابتدا باید تصمیمگیری کنید که به چه هدفی پایتان را داخل سالن سینما میگذارید. به سینما میروید که بخندید، بترسید، احساساتی شوید، یک پیام اخلاقی دریافت کنید، بازی های بسیارخوب ببینید یا...
اجازه بدید همین حالا تکلیفتان را با این فیلم مشخص کنم. این فیلم یک شاهکار سینمایی پیش چشمتان قرار نمیدهد و با آن قهقهه نیز نخواهید زد. «زیبا صدایم کن» یک اثر اقتباسی استاندارد و خوشساخت با بازیهای درخشان در فضای سینمای ایران است که در طول تماشایش چند ثانیهای کوتاه میخندید، لحظاتی چشمانتان مملو از اشک میشود، در لحظاتی نگران سرنوشت کاراکترها خواهید شد و تعلیقی شکل میگیرد، چندین پیام اخلاقی مهم و سوالهای انسانی جذاب و تأمل برانگیز را در ذهنتان میکارد و در انتها به احتمال زیاد با رضایت و حال خوش، سالن را ترک خواهید کرد.
«زیبا صدایم کن» بازگشت دلگرمکننده و قدرتمندی برای «رسول صدرعاملی» به حساب میآید؛ او در این اثر، با نگاهی تازه و متفاوت، مفاهیمی چون عشق پدرانه، خانواده، بخشش و بلوغ را در بستری انسانی و باورپذیر به تصویر میکشد.

نویسندگان موفق شدهاند که فیلمنامهای پرجزئیات خلق کنند. با وجود اینکه طرح داستانی فیلم پرتعلیق یا پیچیده نیست، ریتم از کنترل خارج نمیشود و به کمک شخصیتسازی دقیق، مخاطب را پیوسته درگیر نگه میدارد. بخش عمدهی احساسی که در فیلم شکل می گیرد، با شخصیتپردازیها شکل گرفتهاست. بگذارید یک مثال ساده برایتان بزنم. از همان دو سکانس آغازین فیلم، ما تا حد زیادی دو کاراکتر اصلی(«زیبا» و «خسرو») را میشناسیم.
«زیبا» یک دختر مهربان، باهوش، بخشنده و مودب است که علاقه شدیدی به مستقل شدن دارد. از آن طرف «خسرو»، مردی است که سالهای زیادی را در آسایشگاه بیماران روانی گذرانده و هنوز آثار بیماری عصبی در او دیده میشود اما به علت عشق و علاقهای که به دخترش دارد، میخواهد دکتر متخصص را راضی کند تا برای دیدار با «زیبا» در روز تولد دختر، مرخص شود. تمام این اطلاعات را ما در پنج دقیقهای ابتدایی فیلم میفهمیم. برای باقی شخصیتها هم به همین شکل است. کاراکتر «عموی زیبا» (با بازی اندازهی «مهران غفوریان») از اوایل فیلم و از طریق دیالوگ مدام دارد برای ما ساخته میشود تا ما شخصیت را میبینیم و نهایتاً، در لحظهی دیدار، او برای ما کاملا آشناست و این نکات نشان از هنر نویسندگان و فیلمنامهی حرفهای فیلم میدهد که واقعاً کم نقص نوشتهشده. یکی از نقطهی ضعف های فیلمنامه این است که احتمالأ نویسندگان از یک جای نگارش به بعد احساس کردهاند که برخی از مفاهیم دلخواه را به درستی انتقال ندادهاند و شروع به جاگذاری دیالوگهایی سرراست در دهان کاراکترها میکنند. به بیانی دیگر، فیلم در بخشهایی کوتاه ، بهجای انتقال اطلاعات و احساسات از طریق "نمایش سینمایی در کنار دیالوگ"، به سمت "بیان مستقیم پیام" میرود.
انسجام درونی روایت، پرداخت قهرمان در زمینهای اجتماعی، و تعامل عاطفی فیلم با تماشاگر، باعث میشود مخاطب نقصهای اندک فیلمنامه را نادیده بگیرد و «زیبا صدایم کن» تبدیل به فیلمی دوستداشتنی شود.
این اثر از آن دسته فیلمهاییست که ساختار پیچیدهای ندارد، اما صمیمیت در روایت آن، احساسات مخاطب را بهشکلی اصیل برمیانگیزد.

امین حیایی در نقش «خسرو»، یکی از بهترین بازیهای دوران حرفهای خود را ارائه داده است. او با بازی حسابشده، میمیک دقیق، حرکات بدنی تاثیرگذار و گفتار کنترلشده، روانپریشی مردی را که سالها در آسایشگاه بوده با باورپذیری عجیبی به تصویر میکشد. چهرهاش مدام در حال انتقال تردید است. در کنار او، «ژولیت رضایی» نیز با بازی مؤثرش، شخصیت دختری را میسازد که هم هوشمند است و هم شکننده، و این دوگانگی بهخوبی در بازی او نمود دارد. حضور او، یادآور نخستین نقشآفرینی «ترانه علیدوستی» در سینمای صدرعاملی است. از ابتدا تا انتها، «ژولیت رضایی» از «امین حیایی» لحظهای عقب نمیماند و ارتباط پدردختری این دو چه در فیلمنامه و چه در بازیها مهمترین نکته فیلم به حساب میآید. بازی «ستاره پسیانی» اگرچه که استاندارد است اما نکتهیتازه و ویژهای ندارد و همان دختر مهربان همیشگیاست. همان «ستارهپسیانی» که قبلا در فیلم های دیگر دیده ایم؛ و «مهران غفوریان» در کنار «حیایی» و «رضایی» خوش نشسته و بازی اندازه،کوتاه و واقعی دارد. در مجموع تمامی بازیگران فیلم، تمیز، اندازه و باورپذیر نقششان را ایفا کردند.
صدرعاملی در «زیبا صدایم کن» به سینمای شخصیتمحور بازگشته و با تمرکز بر روابط پدر و دختر، تماشاگر را به تأمل میکشاند. او با کنترل میزانسنها و بهرهگیری از فضاسازیهای ساده و دقیق، داستان را باورپذیر میسازد.
طراحی صدا و استفاده از سکوت، دیگر نقطه قوت فیلم به حساب می آید. موسیقی «کریستوف رضایی» بسیار اندازه و تاثیرگذار است. در ۲۰ دقیقه ی پایانی تقریبا موسیقی قطع نمیشود اما لحظهای احساس تکراری بودن و کسلکنندگی به مخاطب انتقال نمیدهد و دقیقا در جای درست خودش و در خدمت روایت است.

انتخاب رنگ و نور در این فیلم، به فضاسازی کمک شایانی کردهاست. تقریباً تمام نماهای فیلم با پلاترنگی گرفتهشدهاند که رنگ آبی روشن در آن دیده شود. این رنگ در سینما معمولاً نماد آرامش، سکون و صلح درونی است و اغلب برای نمایش حالات لطیف روانی مانند معصومیت، پاکی و رؤیاپردازی بهکار میرود. این رنگ همچنین میتواند حس اندوهی ملایم یا تنهایی آرام را منتقل کند. در صحنههای خیالانگیز، آبی روشن به خلق فضای رویایی و فراتر از واقعیت کمک میکند.
تدوین فیلم یک موضوع بسیار دو وجهی است. نکتهی مثبتش آن است که مانند موسیقی و تمام نکات فیلم، به درستی در خدمت روایت است و جایکاتها و راکورد به خوبی رعایت شده و باگ خاصی در آن دیده میشود؛ اما نقطهی منفیاش این است که لحظاتی در فیلم وجود دارد که میتوانست با برشهای سریعتر، ضرباهنگ بهتری به لحظات تعلیقی داستان بدهد.
از سکانس فوت کردن شمع تولد، ساده نگذریم. این سکانس از هر لحاظ دشوار است. در فیلمنامه در آوردن آن موقعیت کار سختی است. برای بازیگرها ارتباط گرفتن و طبیعی جلوهدادن این لحظه به شدت دشوار بوده. اما سختترین مورد برای تیم اجرایی است. از کارگردان، فیلمبردار، مسئول جلوههای ویژه و... این سکانس به راحتی پتانسیل مصنوعی بودن و کمدیناخواسته شدن را دارد، اما درخشان و احساسبرانگیز درآمده و از هر لحاظ قابل تحسین است و تماشایش روی پرده ی عظیم سینما تجربه ای عجیب و ناب را رقم می زند.

«زیبا صدایم کن» از معدود فیلمهای سالهای اخیر سینمای ایران است که میتواند میان فرم و محتوا تعادلی ایجاد کند. پیام نهایی فیلم، امکان بخشش، باور به تغییر و جستوجوی دوبارهی روابط از دست رفته را با زبانی آرام اما نافذ در فیلمنامهای خوب بیان میشود. در روزگاری که بسیاری از آثار سینمای ایران به دام روایتهای شلخته و بیروح افتادهاند، بازگشت «صدرعاملی» بسیار امیدبخش و تماشای «زیبا صدایم کن» لذتبخش و حالخوبکن است.
نمره(به نسبت سینمای ایران):۷ از ۱۰
کسری شایسته