«پیرپسر» یک فیلم درام به نویسندگی و کارگردانی «اکتای براهنی» و تهیهکنندگی «بابک حمیدیان» و «حنیف سروری» محصول سال ۱۴۰۰ است. این فیلم برندهٔ جایزهٔ «بهترین فیلم» از بخش پردهٔ بزرگ «پنجاه و سومین دورهٔ جشنواره بینالمللی فیلم روتردام» شد و در «بیست و سومین دورهٔ جشنواره بینالمللی فیلم ترانسیلوانیا» به عنوان «بهترین عملکرد و اجرای بازیگران» مورد تقدیر قرار گرفت. «حسن پورشیرازی»، «لیلا حاتمی»، «حامد بهداد» و «محمد ولیزادگان»، «محمدرضا داوودنژاد»، «بابک حمیدیان» و ... بازیگران این فیلم هستند.
در روزگاری که سینمای ایران میان دو قطب گیشهمحورهای خنثی و ملودرامهای تکراری در نوسان است، «پیرپسر» ساخته «اکتای براهنی»، یک تجربه سینمایی ویژه است که مخاطب را از ابتدای نمایش تا پایان، به دنیای تاریک و پیچیدهای از انسانها و روابطشان میکشاند. توجه به کوچکترین جزئیات، کارگردانی و میزانسنهای قابلبحث، دیالوگهای دقیق، بازیهای خارقالعاده، فیلمبرداری استاندارد و فیلمنامهای فوقالعاده بر اهمیت این اثر تأکید میکند. در طول زمان سه ساعت و اندی اثر، روی صندلی سینما میخکوب شده بودم و با فیلم درخشانی مواجه بودم که تجربه تماشایش بسیار فراتر از سطح سینمای ایران بود.
«پیرپسر»، اثری قابلبحث و ویژه از سینمای ایران است.

داستان «پیرپسر» درباره ی خانوادهای سهنفره شامل «غلام» (با بازی بینظیر «حسن پورشیرازی») و دو پسرش است که در خانهای قدیمی و دوطبقه زندگی میکنند. علی (با بازی «حامد بهداد») و رضا (با بازی «محمد ولیزادگان») دو پسر «غلام» هستند. دو پسر که در آستانهٔ میانسالگی قرار دارند، مصرانه تلاش میکنند پدر را راضی به فروش خانه کنند، اما «غلام» که مردی معتاد و هوسباز است، هر بار از این کار طفره میرود و بیش از آنکه نگران آیندهٔ فرزندانش باشد، در پی لذتجویی است تا اینکه ...
«حسن پورشیرازی» یکی از بهترین نقشآفرینیهای سینمای ایران را در این فیلم ارائه میدهد؛ حضوری که ثانیه به ثانیهاش تهدیدآمیز است. به یقین بازی او کاراکتری نفرتانگیز را ارائه میدهد که در خاطرهها خواهدماند و یکی از جدی ترین بدمن هایی است که دیده ایم. یک بازی عجیب و غریب و تماشایی که نمی گذارد «غلام باستانی» که یک هیولای منفور و به تمام معنا است، به این زودی ها از خاطرات فراموش شود...
«حامد بهداد»، گرچه در نقش مکمل ظاهر میشود، اما کاراکترش پررنگ و تأثیرگذار است؛ بازی او نسبت به نقش آفرینی های اخیرش بسیار قویتر است و درونگرایی شخصیت را کنترلشده درآورده، اگرچه که در برخی لحظات، انتظار بازی قابلباورتری از او میرفت. «محمد ولیزادگان» نیز با بازی قابلتوجهش، بهخوبی نقش پسری سرکش را مجسم میکند و انصافاً ایفای نقش جذابی دارد. «لیلا حاتمی» نیز مانند همیشه، چند لایهبودن شخصیتش را قابلباور و تمیز ارائه داده و در سکانس ماشین (که در مقابل کاراکتر «حسن پورشیرازی» است) درخشان بازی کرده.

مشخص نیست که «پیرپسر» دچار ممیزی شده یا اینکه پس از ضبط بعضی از سکانسها، دیالوگها را تغییر دادهاند اما در برخی موقعیتها مشخصاً مورد صداگذاری مجدد قرار گرفته. مثلاً در سکانس کتابفروشی، کیفیت صدای کاراکتر روبروی «حامد بهداد» پس از خروج از قاب، تغییر میکند یا گاهی اوقات ادای کلمات بازیگران با صدایی که در سینما میآید، متفاوت است.
موسیقی متن «حسام ناصری» که بیشتر او را با آثار «علیرضا قربانی» میشناسیم، حضور متفاوتی نسبت به آهنگسازیهای پیشین خودش دارد. در سکانسهای مورد نیاز با توجه به حال و هوای درونی زیرمتن و کاراکترها، بیادعا کارش را انجام میدهد.
در فیلم گاهی اوقات اشتباهاتی از نوع رعایت نشدن راکورد دیده میشود. به عنوان مثال در یکی از اولین سکانسهایی که «لیلا حاتمی» در آن حضور دارد، پشت سر کاراکتر «حامد بهداد»، مردی در حال حرکت به سمت جلو دیدهمیشود اما با یک کات از زاویهی دیگر، و دوباره برگشت به همان پلان، آن مرد اصلا وجود ندارد.
از فیلمنامهی فیلم به سادگی نگذریم. از شخصیتپردازی قهرمان، ضد قهرمان و سایر کاراکترها تا روایت قصه، همگی با کیفیت بالایی ارائه شده و مشخصاً الهام گرفتهشده از رمانهای کلاسیک است. پس از پانزده دقیقه اول، شما میتوانید کاملاً و بهخوبی آن خانه، شخصیت و دغدغههای دو فرزند و پدر را درک کنید. برای تمامی اعمال کاراکترها، قبلاً دلیلی منطقی قرار دادهشدهاست. فضاسازی به خوبی شکل میگیرد و داستان با ریتم مناسبی نوشته و ساخته شده. ریتم مناسب این قصه، همان روند کماتفاق برای جاانداختن شرایط و انجام کاشتهایی برای برداشت های انتهای داستان، شناخت شخصیتها و روابطشان و ... است. این ریتم برای این قصه، الزامیاست. همین که با وجود این کم اتفاق بودن و زمان بسیار بالای فیلم، حوصله مخاطب لحظهای سر نمیرود، یعنی «پیرپسر» اثری مهم و دیدنی است. فیلم از بسیاری از رمانها و داستانهای ادبی الهام گرفته شده اما برخلاف دیگر فیلمهای اقتباسی سینمایایران، در لایهی اول، حتی اگر کتابها را مطالعه نکرده باشید، فیلم فضای متفاوتی پیش چشمتان ارائه میدهد و اصلأ نیازمند پیشنیازی جدی نیست.
اتفاقات فیلم، بامنطق و بهموقع رخ میدهد. اگر با دقت به فیلم توجه کنید، متوجه میشوید که کارگردان بارها دربارهی ادامهی اتفاقات و پایانبندی نشانه گذاشته. جزئیات فیلم، از تابلوهای خانه گرفته تا موسیقیها(«گرجستانم را پس بده» و...)و به طور کلی تصاویر، بسیار قابلتامل و ویژه هستند.
در لایههای زیرین، فیلم نمادین کار میکند. مثلاً کاراکتر «حامد بهداد»، قشر روشنفکر جامعه را نشان میدهد که حتی در میز شام نیز به کتاب خواندن میپردازند و ... (این نقد بدون اسپویل است و به همین علت نمادهای مهم تر و جدی تر «پیرپسر» نوشته نشده...)

یکی از لحظات خیلی جالب و قابل بررسی فیلم، لحظه ی تماشای تلویزیون و برنامه ی فرازمینی ها توسط «غلام» در تلویزیون است. این لحظه می تواند احساسات و افکار درونی کاراکتر را کاملا به مخاطب منتقل کند. آن تلویزیون شکسته، ذهن «غلام» است. سوال هایی که نمایش پیدا می کنند، همان پرسش هایی است که ذهن او را درباره ی وضعیت حال حاضر «رعنا» و «علی» درگیر کرده.
عمدهی دیالوگهای فیلم با دقت و وسواس قابل فهمی نوشتهشدهاند. به عنوان مثال، هنگامی که شخصیتهای «رعنا» (با نقش آفرینی «لیلا حاتمِی») و «علی» (با نقش آفرینی «حامد بهداد») در حال صحبت با یکدیگرند، «رعنا» میگوید که از روی خندهی انسان ها می شود آنها را تشخیص داد. اگر به خنده های کاراکترها (به خصوص در سکانس آخر) دقت کنید، نتیجه ی خوبی از وضعیت شخصیتها دریافت خواهید کرد. تک تک دیالوگ ها در طول فیلم، شخصیت میسازند. دیالوگ «هرچقدر درد کمتر باشد، لذتش بیشتر است» و دیگر دیالوگهای «غلام باستانی»، کاملاً حال و هوایش را مشخص میکند. برای دیگر کاراکترها هم به همین شکل است. خیلی از گفتوگوها بسیار قابلبحثاند؛ به عنوان مثال، «غلام» که نقش منفی فیلم است به «غمخوار» دربارهی تنفرش نسبت به پدرش میگوید و ویژگی های او را بازگو میکند. اگر دقت کنیم تمام حرفهایی که در آن موقعیت «غلام» میگوید در طول فیلم توسط «علی» و «رضا» دربارهی پدرشان گفته میشود. اما دو نقطه ضعف دارد. گاهی اوقات (به خصوص در سکانسهای ابتدایی) این دیالوگ ها بیش از حد کتابی هستند و این موضوع برای مخاطبان سینما میتواند کسلکننده به نظر بیاید. دوم و نکته ی مهم تر این است که برخی از دیالوگ های فیلم بیش از اندازه مستقیم بیان می شوند؛ "تو آدم پیچیده ای هستی..."، "من رندم..." و...
«اکتای براهنی» (که بیشتر به عنوان نویسنده شناختهشده است) سال ها پیش، فیلم سینمایی «پل خواب» را ساخت که پس از نمایش، اکثر نظرات مخاطبین دربارهاش منفی بود. «پیرپسر» چه از لحاظ فیلمنامهنویسی و چه از لحاظ کارگردانی، بهترین اثر «اکتای براهنی» به حساب میآید. فیلم در خانهای قدیمی، فرسوده و نیازمند مرمت روایت میشود؛ خانهای که متعلق به پدر است و فضایی آمیخته به کهنگی، غبار و خاطراتی فراموشنشده دارد. انتخاب این لوکیشن خاص، احساس خفقان، فشار روانی و التهاب خاموش را در ذهن مخاطب زنده میکند. طراحی صحنه در قصه بار دراماتیک دارد. به عنوان مثال، از طبقهی پایین خانه، میتوان رفت و آمد طبقهی بالا را متوجهشد. «براهنی» در کارگردانی، موفق میشود فضای خفهکننده و بار روانی خانه را بهخوبی منتقل کند. نورپردازی تیره، قاببندیها و سکوتهای ممتد، تماشاگر را درون خانه حبس میکند. اما شاید می شد، به علت انزجار کاراکترهای قصه از یکدیگر، در سکانس های گفت وگو، با شکستن خط فرضی تاثیر بیشتری را روی مخاطب گذاشت.

طراحی لباس، تدوین و دیگر نکات فنی نیز همگی در خدمت کار هستند و با ظرافت صورت گرفته اند. فیلمبرداری فیلم که در لحظاتی قابهای ایستا و لحظاتی دوربین روی دست است، بسیار تر و تمیز شکل گرفته. قبلاً اشاره شد که در «پیرپسر» به ریزترین نکات توجه شده و شخصا نکتهای پیدا نکردم که بدون دلیل وجود داشته باشد. بهعنوان مثال، فیلم از عناصر نمادین با مهارتی خاص بهره میبرد. نشانهها در تزئینی نیستند و در خدمت پیشبرد درام و عمق بخشیدن به شخصیتها قرار گرفتهاند. تتوی «ضحاک» روی کمر «غلام»، علاوه بر اشارهای به شاهنامه، نمادی از هیولای درونی او است که کاملاً قابل حس است. از دیگر مثال، میتوان به استفاده از رنگها برای ساختن لحن دراماتیک و انتقال بار احساسی صحنهها اشاره کرد. خانهی «رعنا» غرق در آبی روشن و سفید است، دو رنگی که در زبان بصری نشاندهنده آرامش و شروع تازهاند؛ کاملاً متناسب با نقشی که «رعنا» ابتدا در زندگی «علی» و دیگر شخصیتها بازی میکند. در نقطه مقابل، فضای خانه «غلام» در چنگ رنگهای سبز و زرد است؛ سبز بهعنوان نماد حسادت، سمیبودن و زرد بهعنوان نشانه اضطراب و روانپریشی، همان ویژگیهای «غلام» را تجسم میبخشد. وقتی «رعنا» و «علی» پا به مهمانی زیرزمینی میگذارند، ناگهان طیف بنفش، قرمز و کمی سبز غالب میشود: بنفش، که همزمان آرامش آبی و هیجان قرمز را در خود دارد، حامل معنای بحران و دگرگونی است؛ قرمز، انفجار شور و خطر را به صحنه تزریق میکند؛ و همان رگههای سبز، تلنگری است به گذشته پرتنش «رعنا».
سکانس مهمانی زیرزمینی، قطعا بخش مهمی از شخصیتپردازی کاراکتر «رعنا» را شکل میدهد اما در مجموع با کیفیتی پایینتر نسبت به دیگر موقعیتهای فیلم پرداختشده. مخصوصا، آن حس و حال گیجی «علی» در اواخر سکانس، آنچنان که باید و شاید به مخاطب انتقال پیدا نمیکند و جزو معدود سکانسهایی است که مستقیم به هدف زدهنشده.
پایانبندی فیلم اگرچه که بسیار خشونتآمیز به نظر میرسد اما تأثیرگذار و جنونآمیز به نمایش گذاشته شده و یکی از نکات قابل تامل و فوقالعاده فیلم است. قطعاً خیلی از مخاطبین نظر مثبتی نسبت به آن ندارند، اما باید قبول کرد که خیلی وقت است از این قبیل سکانسها را در سینمایمان با این کیفیت در اجرا مشاهده نکردهایم. همین که تنش شکل میدهد، یعنی کار خودش را به درستی انجامداده. بازیگریهای بسیار خوب بازیگران (مخصوصاً نقشآفرینی «حسن پورشیرازی»)، فیلمنامه منطقی، کارگردانی جذاب و فیلمبرداری مرتبط با فضا، این سکانس را به اوج رسانده و این حرکت جسورانه از هر منظر قابل تحسین و یکی از بهترین پرده سومهای سینمای ایران است.

«پیرپسر» قطعا اثر بی نقصی نیست اما فیلم بسیار مهمی است که با جسارت، کیفیت و فضاسازی خاصش، روایتی انسانی، تلخ و درگیرکننده را به تصویر میکشد. این فیلم قطعا یکی از برجستهترین آثار سالیان اخیر ایران است که جایگاهی ویژه در حافظه سینمایی کشور پیدا خواهد کرد.
نمره(به نسبت سینمای ایران): 9 از 10
کسری شایسته