زندگی اجتماعی گل ها
مجموعه ای از گل های مقاوم و سبزینه برگ در خانه دارم. قبل تر ها گل هایم را در گوشه های مختلف خانه قرار می دادم تا از زیبایی شان زیبایی خانه ام دو چندان شود. اما گل ها بنای ناسازگاری می گذاشتند و یک به یک بی جان و بی رنگ و رو می شدند و دیگر هرچه به آن ها رسیدگی می کردم و جابه جایشان هم می کردم آن گل قبل نمی شدند تا این که یک روز در یک اقدام اورژانسی همه شان را به یک گوشه منتقل کردم و زشت و زیبا همه را کنار هم جمع کردم. بعد آن دیدم گل هایم یک به یک حالشان بهتر می شد. یکی که برگ نو می آورد دیگری هم ترغیب می شد به برگ نو در آوردن. یکی که قدش بلند می شد آن یکی هم از حسادتش سرش را بالاتر می گرفت. گفت و گوهایشان را نمی شنیدم به زبانشان واقف نبودم اما از رفتارهایشان که همانند جاری های قدیم به رقابت بر سر بچه آوری بود به مفاد گفت و گویشان پی می بردم. رقابت بر سر برگ آوری به آنجا رسید که گلی که می گفتند سالی یک برگ بیشتر نمی دهد در طی چند ماه برگ های زیبایی در آورد و مقام عروس خوب بودن را نصیب خود کرد و دیگران از خجالت چنان سریع برای برگ آوری اقدام می کردند که می ترسیدم خانه چنان سبز شود که دیگر جایی برای نفس کشیدن خودمان نماند . آری گل ها هم برای حیات و رشد و نمو مانند هر موجود زنده دیگر نیاز به حیات اجتماعی دارند و در انزوا رشد خود را به مرور از دست می دهند. وقتی رقابت و تحسین و تشویقی نباشد، رشد کردن دیگر معنا نمی یابد. بیشتر انسان ها به جهت دیده شدن و سری در سرها در آوردن است که شبانه روز در جهت ارتقای مهارت های خود تلاش می کنند و اگر کسی بگوید من صرفا برای تعالی روحم است که هر روز رشد می کنم گزافی بیش نگفته حتی انسان های معنا گرا هم به جهت دیده شدن در مقامات الهی هست که شبانه روز تلاش می کنند. در نهایت اجتماع برای حیات و رشد و نموی هر جانداری بیش از هر چیزی لازم است و اگرجانداران به فردیت گرایش پیدا کنند و نقش اجتماع را در رشد و نمویشان نادیده بگیرند آرام آرام به ورطه نابودی می روند.