من؟
خستم ام از کسی که باعث شد این حس به درک بره
خستم ام از جماعت و جاهای شلوغ
خسته ام از ادم های تکراریم..
خستم ام از اینکه دارم تو قوی ترین حالت ممکن به گا میرم
خسته ام از اون دوستی هایی که بدون هیچ دلیلی تموم شدن
خسته ام از اینکه دارم تو خاطرات تو زندگی میکنم
خسته ام از اینکه ریه هام سوختن تا تو یادم بری
سختم ام از اینکه باور کردن ادم ها سخترین کاره
خسته ام از اینکه هر شب نخ به نخ خاطراتتو دود میکنم
خسته ام از اینکه شدم ی ادم سرد و بی احساس
خسته ام از اینکه همیشه اشکامو خودم پاک کردم :)..
خسته ام از اینکه دوست دارم حالم بد باشه ولی تو خوب باشی و ببینمت :)
خسته ام از اینکه فقط میتونم با روش بی صدای بغل کردن بهت بفهمونم که تو برام مهمی
خسته ام از اینکه بهترین حسم تبدیل شده به نفرت
خسته ام از اینکه کسی صدامو نمیشنوه، مثل اهنگ بین ادمای ناشنوام :))
خواستم بهت بگم که
دلم برات تنگ شده
اونقدر که نمیتونم رو هیچ چیزی تمرکز کنم
اونقدر که نمیتونم یه ثانیه هم بهت فکر نکنم
اونقدر ک تموم تنم از دلتنگیت درد میکنه
میشه دوباره برگردی به اغوش خودم؟؟=))).