کتاب بررسی نوشته علی صفایی حائری
کشکول جالبی بود، از هر دری سخنی گفته شده بود، البته سخنانی جدید و جالب و متفاوت. بخشی از مارکسیسم و سرمایه داری حرف زده بود، جای دیگر از حجاب و نوع نگاه به این مساله، آنجا که حجاب را به تلقی و نگرش ما مربوط دانسته و میگوید اگر تلقی ما از حجاب تغییر پیدا نکند، نهایتا به آن دید کفن سیاه خواهیم داشت! در جایی از تفاوت های بین کافر و منافق و مومن صحبت میکند، آنجا که میگوید کافر شخصیت دارد ولی ریشه ندارد، و فرق مومن با کافر در شخصیت داشتنشان نیست، در ریشه داشتنشان است، حال آنکه منافق نه شخصیت دارد نه ریشه.
استاد صفایی در این کتاب از تعلیمات دینی هم صحبت میکند، در جایی اشاره میکند شخصی را میشناسد که با وجود داشتن زمینه مذهبی، بخاطر پافشاری های معلم دینیاش بر تعلیمات مذهبی، به کلی قید مذهب را زده است! و آنجاست که میگوید:« عملی که در شناخت و علاقه ما ریشه ندارد، جز سنگینی و خستگی و وازدگی و نفرت، ثمری نخواهد داد.»
استاد صفایی در این کتاب از تضاد بین خدا و خرما حرف میزند، دوگانه ای که میخواهد اینگونه القا بکند که باید شیرینی خرما را کنار گذاشت و تلخی خدا را برای سعادتمندی به جان خرید، حال آنکه به قول استاد صفایی، آنگاه که خدا برایمان شیرین شود، دیگر این دوگانه معنا نخواهد داشت و ما با علاقه به سمت او حرکت خواهیم کرد، آن زمان است که خدایمان همان خرمایمان خواهد بود!
نویسنده در این کتاب حرف از سرمایه داری میزند، آنجا که میگوید تا سرمایه هست، سرمایه دار هم هست، خودمان را با نفی سرمایه داری گول نزنیم، برویم دنبال این که ببینیم آیا از دل این سرمایهها چقدر برای محرومین نان و آب در میآید! خلاصه اینکه این کتاب مباحث جالبی داشت، اما به قول خود نویسنده، اینها طرح هستند، طرحها میتوانند سقف خانه ها را بسازند، ولی خانه برای ساخته شدن اول پایه و بنا میخواهد، نه سقف!
بگذارید موضوع را اندکی بپیچانم! مطالب موجود در این کتاب در حد ایده و سخنان متفاوت قطعا جالب، متفاوت و راهگشا هستند، اصلا حرفهای جدید و نگاه های متفاوت و ایده های نو و خروج از گرداب کلیشه ها همیشه جذابیت دارند و نفس تازه ای به ظرف فکر و اندیشه میدهند، اما حقیقتا از دل این مطالب مبنا استخراج نمیشود. خواندن مطالب این کتاب صرفا ذهن را درمورد چند مساله به خصوص به چالش میکشد، حال آنکه اندیشه سازمان یافته ای را برای انسان ایجاد نمیکند.
اما در کنار این نقد، حقیقتا باید از گرداب کلیشه ها بیرون آمد و اندکی در دنیای تحلیل های عمیق تر و ریشه ای تر و اساسی تر قدم برداشت، استاد علی صفایی حائری در ایجاد نگاه متفاوت به موضوعات مدنظر خودش در این کتاب نسبتا موفق بوده و توانسته است که توجهات را به سمت خودش جلب کند.
اگر دوست دارید در زمینه اندیشه مذهبی حرف های متفاوت تر و جدیدتری بشنوید، پیشنهاد میکنم این کتاب کوتاه را بخوانید. این متن را با جمله ای از این کتاب تمام میکنم:
«.... که ماندن، گندیدن است!....»