«ناامید بودن احمقانه ست. از اون گذشته، به باور من گناهه...»
پیرمرد و دریا! پیرمرد کجا، دریا کجا! امید؟ مگر جوانی که امید داشته باشی؟ تو که دو روز دیگر بیشتر زنده نیستی. داستان پیچیده تر از این حرف هاست! ارنست همینگوی طوری کتابش را مینویسد که گویا خودش در آن شرایط بوده، شاید هم تو به عنوان خواننده، خودت را دقیقا در همان شرایطی که همینگوی میخواسته تصور کنی!
خلاصه اینکه ارنست همینگوی اینگونه مینویسد. میگویند وقتی این کتاب را مینوشت دریازده شده است! نمیدانم راست است یا دروغ، اما کتاب آنقدر با جزئیات وارد مساله شده که حقیقتا اگر غرق در آن شوی، صدای آب دریا و قلاب ماهیگیری را حس میکنی! ارنست همینگوی در این کتاب، رمانش را زندگی کرده است! آن قدر توصیف جزئیات در این کتاب دقیق است که درد زخم انگشت پیرمرد را هم حس میکنی! شاید هم گاهی خودت را جای ماهی اسیر دست همینگوی بگذاری تا حس و حال او را درک کنی. بمبک ماهی ها و کوسه هایی که عملا نقش فرعی داستان هستند هم جان دارند، من که خودم را جای آنها هم گذاشتم! بگذریم!
این کتاب از ژانرهای خاصی است که ممکن است هرکسی نپسندد. انسان های صبور و با حوصله از این کتاب لذت خواهند برد. روند داستان پیرمرد و دریا از تقریبا وسط داستان به بعد اوج میگیرد. داستان درباره پیرمردی است که حدود ۸٠ روز است که ماهی نگرفته و ناگهان ماهی بزرگی گیرش می آید.
خواننده در قسمت هایی از داستان خود را جای پیرمرد میگذارد و در قسمت هایی دیگر جای ماهی!
جنگندگی و امید و انگیزه و ادامه دادن مسیر، مفاهیمی است که این کتاب در بر دارد.اینکه تلاش کنی تا به هر قیمتی به هدفت برسی، آن هم تنها...
این کتاب برای کسانی که علاقمند به ژانر داستان های بلند و رمان هستند مناسب است، ولی کسانی که خیلی علاقمند به رمان نیستند، ممکن است حوصله شان سر برود. توصیف جزئیات در این کتاب واقعا زیاد است، از یک طرف همانطور که اشاره شد باعث روح گرفتن داستان شده و داستان را از یک حالت خشک و معمولی در آورده است، از طرف دیگر ذکر بیش از حد جزئیات ممکن است خواننده را در مقاطعی از داستان(به خصوص اوایل داستان) خسته کند. در هر حال جزئیات این داستان، مانند فیلم نامه ای دقیق برای علاقمندان به این سبک از داستان پردازی است.
میانههای قرن بیستم میلادی سرآغاز تحول رمان است. وجه تمایز رمان مدرن نسبت به اشکال داستانی قبل از آن، اهمیت یافتن شخصیتهای داستانی نسبت به دیگر عناصر داستان است. شخصیت تا قبل از رواججریان رمان های جدید و همهگیر نشدن صنعت سینما و تلویزیون، از عناصر فرعی داستان ها و رمان ها بود. اما رمان های نو این قاعده را تغییر دادند. همینگوی به خوبی رمانی نوشته که تماما حول یک شخصیت شکل گرفته است و از این نظر سرآمد روزگار خود محسوب میشود. موسسه نوبل در وصف کارهای ارنست همینگوی و علت اهدای این جایزه مینویسد: «به خاطر استادی در روایت هنرمندانه، که اخیراً در پیرمرد و دریا نشان داد و اعمال نفوذ او در سبک معاصر این جایزه به این کتاب داده میشود.»
خلاصه اینکه رمان خون ها این کتاب رو بخونند!