ویرگول
ورودثبت نام
Nemo
Nemo
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

"من نویسنده نیستم"

ماعبور کردیم از انتظاراتمان

از آرزوهامان

واز آدمها؛


آدمها همان نالایقان بی انصافی که احساسات ناب ما را میان دیوارهای مهربانی دلمان دفن کردند


که تاوان ِ این خوش باوری ها

نتیجه اش شد کم اوردن خودمان جلوی خودمان!

نمک نشناسانی

که ماندن نمی دانستند ؛

اما آمدند تا در نبودشان نبض زمانه را با

بی رحمانی هرچه تمامتر به بازی بگیرند!

آمدند تا تو را دچار سوتفاهم های عاشقانه کنند ،همانهایی که در ظاهرنزدیک تواند ولی فرسنگها از تو ودنیایت دورند

همانهایی که فقط قشنگ

حرف می زنند،اما پای عمل که میشود بدجور پای علاقه شان لنگ می زند.

اینان حق ماندن در کنار شما را ندارند

چرا که حضورشان جز تحقیر

وبی احترامی دستاوردی برایتان بهمراه نخواهد داشت

اگر باشما حالشان خوش نیست راهشان را بگیرندو بی هیچ دغدغه ای دور شوند!


ماندن های اجباری فقط شما را به آشوبی همیشگی میکشانند!.


من نویسندهٔ این نوشته ها نیستمفقط یک خوانندهسرگرداندر حال عبور از خاطراتتلاش برای ادامهٔ زندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید