فاطمه یکتا
فاطمه یکتا
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

اندرزهای مونالیزا

منبع تصویر
منبع تصویر

امروز یک یادداشت نوشتم و توی سایتی منتشر کردم. نمی‌توانم اسم سایت را بگویم. بعد مجبور شدم نوشته را به طور موقت حذف و هفته بعد دوباره هوا کنم. عجب گرفتاری شدم، آن موقع که سایت مادرمرده به راه بود قدرش را نمی‌داستم حالا برای نوشتن باید دست به دامن ویرگول و سایت فلان شوم. اصلا من عادت کرده‌ام تا چیزی را دارم قدرش را کم می‌دانم، خیلی کم. اصلا یک اعتراف می‌کنم دلت خنک شود. بیست‌وهشت کیلو وزن کم کردم و پانزده کیلو را برگرداندم. این یک نمونه دیگر از قدرنشناسی من.

توی پستی که ذکر خیرش بود عکس مونالیزا با چادر را گذاشته بودم. وقتی دید نوشته حذف شد آمد که اعتراض کند گفتم: جان مادرت تو دیگه چیزی نگو. مونالیزا که دید حالم گرفته‌ست آمد نزدیک و گوشه چادر را کنار زد و همان‌طور که دستش را توی ساک دستی‌اش می‌برد گفت: دو بسته دستمال امروز صبح گذاشته بودم توی ساکم...

پریدم وسط حرفش و گفتم: دستمال برای چی؟

- نمی‌خوای گریه کنی؟

- نه بابا، به این خرابکاری‌ها عادت کردم.

-خب اگه مشکل جدی نیست پس چرا گرفته‌ای؟

-نمی‌خوام بگم.

-وااا، این اداها چیه؟ یعنی به من نمی‌گی؟

-نه جانِ مونالیزا

-خب پس دیگه خواستی یادداشت منتشر کنی از عکسای من استفاده نکن.

-مونالیزاااا. تو که می‌دونی چقدر دوستت دارم.

-آره، معلومه. اصلا اگه منو دوست داری بگو چی کار کردی؟

-قول می‌دی به کسی نگی؟

-تو تا حالا دیدی من دهن‌لقی کنم؟

-آره، زیاد.

چشم غره می‌رود و می‌گوید: اصلا من می‌رم.

-خب باشه می‌گم. ببین ماجرا اینه که حذف اون پست بهم برنخورد چون اتفاق مهمی نبود ولی فکر اینکه یه روزی توی سایت خودم ریش و قیچی دست خودم بود که هر وقت می‌خواستم می‌نوشتم و منتشر می‌کردم آزارم داد.

-یعنی الان آزرده‌خاطری؟

-آخه تو چرا دست از مسخره‌بازی برنمی‌داری؟

-الان می‌تونی سایتت رو دوباره راه بندازی؟

-نه این ماه یه خرید مهم داریم، نمی‌‌شه برای سایت هزینه کنم.

-ماه بعد چی؟

-فکر کنم بتونم.

-خب پس تا ماه بعد برو توی ویرگول بنویس تا تنبیه بشی. قدر عافیت کسی داند که؟

-به مصیبتی گرفتار آید.

-آفرین. حالا برو.


مونالیزا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید