❤️همه چیز❤️
❤️همه چیز❤️
خواندن ۷ دقیقه·۸ ماه پیش

زیرخاکی ۵ قسمت ۱

اول شهر رو نشون داد،بعد خونه فریبرز توش رو نشون داد پری خانوم برنج و مرغ پخته بود.فریبرز به خونه رسید وگفت:«سلام به ملکه من!» ،پری خانم جواب سلام را داد بعد بچه پری داشت گریه میکرد پری گفت:«کشور خانوم یکم نگه دار الان میام»،بعد فریبرز گفت:«به به چه بوی خوبی داره میاد!»پری:«فریبرز بیا ببین چی واستون پختم،

یجوری خوشمزست که باهاشون انگشتات رو هم میخوری!»

(در حالی که داشت میبرد پیش فریبرز)بعد برد و فریبرز گفت:«به به،عاشق دستپختتم پری خانوم!غذاهات مثل همیشه خوشمزن،بیخود نیس که خانوممی نفس من،قربونت برم مننننن!...»(وسطاش پری با چشمش داشت به پشت فریبرز اشاره میکرد)«چیه اینجوری نگاه میکنی پری؟...»برگشتن پشتشون دیدن معصومه و کاوه ایستادن کنار در با پوزخند نگاشون میکنن.من و ملیسا و آنیل هم داشتیم از کنارشون میگذشتیم. بعد پری و فریبرز با تعجب به پشتشون نگاه میکردن،{آهنگ ضایع شدن}کاوه:«سلام»فریبرز:«شما دو تا خجالت نمیکشین؟نه با شما دو تام میگم به من نگاه کنین،خجالت نمیکشین؟؟کاوه بیام حسابتو برسم؟هان؟هان؟این کشور خانوم کجاس؟کشور خانوم؟؟!بیا این دو تا فضول رو از اینجا ببر...»پری:«فریبرز ولشون کن بچه ان دیگه.»فریبرز:«این بچس؟نه به من نگا کن پری!این بچه س؟»(کاوه رو نشون میده)

پری:«حالا ولشون کن دیگه داشتن بازی میکردن»فریبرز:«بازی میکردن؟نه نه من تا تکلیف این دو تا رو روشن نکردم دلم آروم نمیگیره!»بعد دوید رف تا بزندشون😆{آهنگ}پری خانومم دنبالشون افتاد:«فریبرز ولشون کن توروخدا!!!»بعد کاوه رف پشت مامانش؛فریبرز:«کاوه بابا،بیا اینجا قربونت برم»کاوه:«چرا؟»فریبرز:«میگم یه لحظه بیا اینجا»کاوه:«آخه بابا میزنی خب!»فریبرز:«نه نمیزنم تو بیا میخوام حرف بزنیم.»پری:«برو پیشش مامان برو ببین بابا چی میگه»

بعد یواش یواش رف پیشش و گفت:«بله»فریبرز:«بیا بغلم ببینم قربونت بره بابا»همین که بغل کردن فریبرز:«دیدی گفتم کاریت ندارم؟»چند ثانیه بعد کاوه دست کشید و گفت:«بابا؟»فریبرز:«جون بابا؟»کاوه:«برام دوچرخه نو میخری؟»فریبرز حرص خورد و با عصبانیت:«یعنی ظرفیت دوستی نداری تو!نمیزاری یه ثانیه بگذره!!!یه ثانیه ها،بیا ببینم!!!»بعد دوباره شروع کردن به دویدن.بعد رف ص بعد

یه گنجشکی نزدیک دوربین بود نگاه کرد عقب.بعد دوربین پایین رو نشون میداد یه آقایی داشت آروم آروم راه میرفت،یه کیف هم دستش بود ماسک سیاه هم زده بود.داشت میرفت که یه پلیس پرید جلو با تفنگش گرفت جلوش و گفت دستا بالا!بعد زد و دزد رف کنار یه تفنگ در آورد و توش گلوله گذاشت بعد اونم گرفت جلو پلیس،بعد شلیک کردن هر دو اما بهم نمیخورد گلولشون بعد یه پلیس دیگه از پشت پرید روی دزد و دستاشو بست،بعد افسر گفت:«تو اینجا چیکار میکنی؟میخواستی چیکار کنی؟»دزد:«جناب من،واقعیتش من دستور ندادم دستور،فریبرزه»-فریبرز کیه،نکنه منظورت فریبرز باغ بیشه ست؟،دزد:«بله قربان،اون دستور داده که بیام و همسایه های اینجا رو بکشم.»افسر:«فریبرز؟!ولی من بعید میدونم کار اون باشه.اون خیلی سادس»بعد از طریق گوشیش گفت:«از سرهنگ به سربازای نیروی،اینجا یه دزد پیدا شده که میخواست دزدی کنه و عاملش فریبرز باغ بیشه ست.»بیرونو باز نشون داد که شهر بود. شفی نشسته بود تو میز و صندلیش،بعد یکی از سربازا در زد،-بیا تو.اومد و گفت:«وقت بخیر قربان،ما یک مورد مشکوک پیدا کردیم،فریبرز باغ بیشه سر دستای دزدا بوده.»شفی گفت:«فریبرز؟همین فریبرز که اینطرفا زندگی میکنه؟»-بله قربان،انگار دستور داده که یه دزد بیاد و اطرفیان اینجا رو آواره کنه.-خب،داره جالب تر میشه!میدونستم بلاخره به چنگت میارم فریبرز!سرباز!یه دستوری رو باید مطرح کنم.-امر بفرمایید قربان!-فردا باید برید در خونه فریبرز و بیارید اینجا،باهاش کارهایی دارم!-چشم قربان!بعد رفتند، شفی:«فریبرز فریبرز!هههه(😂)فکر کردی خیلی زرنگی!فکر کردی میتونی از دست شفی،رییس فرهنگی جامعه،فرار کنی؟کجای کاری آقای فریبرز؟😏میدونستم خیانت میکنی،حسابت رسیدس باغبیشه!»

بعد خونه رو نشون داد که همه دور هم نشسته بودن داشتن تخمه میخوردن(در حالی که دراز کشیده بودن)

فیلم جومونگ رو نشون میداد. امجدی:«این کاراته باز حرفه ایه واقعا کارش عالیه»ملیسا:«اه بابا حوصلم سر رف آقا بزنین شبکه سه دیگه این چیه نگاه میکنین!»کاوه:«شما کجای کاری؟این جومونگه آدم کوچیکی نیسا!»ملیسا:«من مگه گفتم آدم کوچیکیه؟میگم بزنین شبکه سه یا دو ۱ ساعته نشستین همش دارین نگاه میکنین کانالو عوض کنین دیگه خسته شدم»طاها:«باشه بابا بیا،اه»(عوض کرد).معین و طاها داشتن کنار فریبرز کالاف بازی میکردن فریبرز:«چی دارید بازی میکنید؟»معین:«کالاف دیوتی»فریبرز:«اون دیگه چیه؟»طاها:«یه جور بازی تفنگیه»فریبرز:«میتونید به منم بدید بازی کنم؟»معین:«مگه بلدی؟»-هه هه،دست کم گرفتی منو ها!من فریبرزم فریبرز باغبیشه هیچ کاری واسه من نشد نداره.بدش به من،من خودم هزار تا از اینا بازی کردم.بعد بازی کرد با طاها،بعد دیدن فریبرز بهتر از طاها بازی میکنه.معین:«طاها فریبرز از تو هم بهتر بازی میکنه»بعد من و بقیه دخترا داشتیم میرفتیم تا ببینیم چطور بازی میکنن،ثنا در حال رفتن:«کو ببینم؟»بعد نگاه میکردیم.طاها:«اااااا،چطوری اینقدر خوب بازی میکنی؟؟؟»فریبرز:«بهتون گفتم که بیخود نیس من فریبرز باغبیشم!»پری اومد:«کاوه،بچه ها گرسنه نیستید؟»بچه ها:«نه!»-وا؟!پس چرا من این غذا رو پختم؟فریبرز اون واسواسک چیه دارین بازی میکنین،یه چیزی بگو به این بچه ها تو هم قاطی شدی به این بچه ها!.-پری خانوم ملکه من بیا ببین شوهرت بازی رو شروع نکرده چه رکوردی رو زده!.-چه بازی رو؟.معین:«اسمش کالاف دیوتیه،من این همه بازی کردم اما همچین رکوردی رو نزدم!»پری:«خیله خب حالا پاشید بیاین کمک کنین سفره رو بچینیم»کاوه:«آخه مامان گرسنه نیستیم»پری:«پس این غذا رو واسه چی پختم»آنیل:«خاله پری نگه دار تو شام بخوریم.»پری:«شام؟حالتون خوبه؟فریبرز میگم اون گوشی رو بزارین زمین»فریبرز به پری نگاه کرد:«به جای این که تشویقم کنی نشستی داری میگی بزار زمین،واقعا که،چرا تو اینجوری هستی پری خانوم؟تو ملکه منی تت...»بعد یه خانوم عینکی اومد و گفت:«آقا فریبرز،چند تا پلیس اومدن دم در میگن با شما کار دارن.»{آهنگ ضایع شدن}فریبرز:«پ،پ،پلیس؟،چی کار دارن؟»-نمیدونم انگار با شما کار داشتن./فریبرز گوشی رو داد به معین:«یه لحظه بگیر بازی کن بیام.»بعد پا شد رفت،معین و طاها همچنان داشتن گوشی بازی میکردن:معین:«بزن طاها بزن!».پری به معین و طاها گفت:«معین،طاها اون گوشها رو بزارین زمین ببینم!زود باشین ببینم،پاشین پاشین»طاها:«اه،یه ذره دیگه بازی کنیم»پری:«لازم نکرده،نیومده فریبرزم معتاد بازیتون کردین پاشین بریم ببینم»معین برنده شد بعد پرید بالا:«هوراااااا زدیم زدیممممم😍.طاها:«واقعا؟!آفریننننن»-طاها بزن قدش!/زدن.

پری:«آفرین،خیله خب بچه ها بزارین زمین بریم ببنیم چی شده.»بعد پا شدن رفتن،بعد فریبرز رفت جلوی در:«سلام جناب سرهنگ»پلیس:«سلام،منزل فریبرز باغبیشه؟»-بله بفرمایید خودمم.بچه ها و پری اومدن.سرهنگ:«متاسفانه شما بازداشتید.»{آهنگ ضایع شدن}فریبرز به دوروبرش نگاه کرد:«یعنی چی اصلا واسه چی جناب سرهنگ؟من مگه چی کار کردم؟»-شما مرتکب جرمی شدید و نیازی به گفتن نیست.فریبرز:«چرا جناب سرهنگ نیاز به گفتن داره من اصلا روحمم خبر نداره که چرا شما میخوایین منو دستگیر کنین»پری:«چی شده جناب سرهنگ؟باز چیکار کرده؟اگه چیزی شده به منم بگید.»پلیس:«نه خانوم شما بفرمایید تو»فریبرز:«پری من برو داخل ما خودمون مشکلمونو حل میکنیم،عه»پری:«باشه»بعد رف.فریبرز:«جناب سرهنگ،جون من درست و حسابی توضیح بدید که من بدبخت باز چه گندی زدم؟»پلیس:«والا جناب فریبرز،شما خودتون بهتر از من اینو میدونید»فریبرز:«الله اکبر! نه جناب نمیدونم به ولله نمیدونم توضیح بدید لطفا»-پس چرا ایشون میگن که شما دستور دادین که بره و همسایه های اینجا رو به قتل برسونه؟.فریبرز:«ایشون غلط کرده با جد و آبادش!من کی همچین حرفی رو بهش زدم؟اصلا من مگه ایشونو میشناسم کجای کارین دارید به حرف یه دزد گوش میدید؟اصلا نه این منو میشناسه نه من اونو،شما منو میشناسید اصلا؟»افسر:«پس چطور اسمتونو میگه؟»فریبرز:«خب شاید اون منو میشناسه اما من به جون پسرم نمیشناسمش جناب سرهنگ»افسر:«من فقط دارم وظیفمو انجام میدم آقای محترم شما هم لطفا تشریف ببرین بریم بیشتر از این وقت تلف نکنیم.»فریبرز:«آخه دارید به حرف این بیشرف گوش میکنید؟اصلا تو از کدوم گوری پیدات شد؟هان؟هان؟آخر سر یه نفر پیدا میشه منو به کشتن بده چی میخوایین از جون من؟خدایا به چیزی که میخواستم رسیده بودم،فکر کردم همه دست از سرم برداشتن،الان این بیشرف،اومده داره میگه فریبرز باغبیشه دستور قتل داده،هه اصلا این کیه»یه پلیس دیگه دست بند میزد:«بیا بریم آقا»-کجا؟من همه چیرو که توضیح ندادم بهتون😟.اون پلیس:«بیا،بیا»(در حال بردن).پری اومد:«چی شده؟»من:«دارن آقای فریبرزو میبرن»-وا؟کجا میبرن؟جناب سرهنگ؟!(رفت جلو پیش جناب سرهنگ)جناب سرهنگ تروخدا کم بدبختی نکشیده که ایشون بیچاره کاری نکرده که آقا!توروخدا ولش کنین بره.سرهنگ:«نه خانوم شما در جریان کار نیستید»-نه جناب چیو در جریان نیستم؟.فریبرز:«پری به اون خدا قسم،منم خبر دار نیستم»بعد به دزد نگاه کرد دزدو سرهنگ دستبند زده بود به دست خودش،دزد داشت پورخند میزد.فریبرز حرص خود:«بیشرف!»پلیسا:«برو آقا برو تو»پری:«آقا تروخدا،جناب سرهنگ بزارین منم باهاتو بیام،واقعا جبرانش میکنم🥺»سرهنگ:«نه خانوم محترم نمیشه که»-توروخدا آقا من

نگرانش میشم./بعد سرهنگ نگاه کرد به ما:«خانوم اینا همشون بچهای شمان؟»پری:«نه جناب راستیتش اینا بچه های همسایه هامونن»سرهنگ سرشو پایین برد و یه اف کشید و سرشو بالا گرفت و گفت:«باشه ،فقط به خاطر بزرگی شما،بیاین سوار شین»پری:«خیلی ممنونم جناب سرهنگ،بچها بیاین»{آهنگ}بعد تمام،


توجه داشته باشین آخریشه.

ساخت خودمه و قابل فهم خودم پس اگه نفهمیدین تو نظارت بگین بیشتر توضیح بدم😅

✨💓پایان💓✨

جناب سرهنگ
همه چیز در اینجا هست!هم سوال هم جواب مرسی لایک و فالو میکنید⁦(⁠・⁠∀⁠・⁠)⁩
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید