سارا
سارا
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

چالش کتابخوانی: کتابخانه نیمه‌شب

فصل تابستان، ماه تیر برای چالش ماهانه طاقچه چه کتابی بخوانیم؟ درسته کتابی که برنده شدن را بلد است. کتاب کتابخانه نیمه شب برندهشدن را بلد بود چرا که برنده جایزه بهترین کتاب داستانی گودریدز در سال ۲۰۲۰ شد. با برنامه گودریدز به احتمال زیاد آشنا هستید در غیر اینصورت توصیه اکید برای سرچ و آشنا شدن باهاش را دارم چون که عامل مهمی برای پیوند من با کتاب ها و انگیزه گرفتنم برای خواندن کتابهای بیشتر بود.. بگذریم چون موضوع اصلی بحث کتابخانه نیمه شب است. شروع کتاب به احتمال زیاد دغدغه اصلی بسیاری از ماهاست و بهنظرم دلیلی که این کتاب مورد علاقه شمار زیادی از افراد قرار گرفته همین است. روزمرگی و از دست دادن شوق و دلیل کافی برای زیستن. نوراسید شخصیت اصلی این کتاب که در کودکی شناگر ماهری بود و در اواسط جوانی علاقه مند به موسیقی ولی در راه رسیدن به این اهداف وعلاقه مندی های دیگرش تغییر مسیر داده بود فلسفه خوانده بود و در یک مغازه کار می‌کرد و یک زندگی معمولی را دنبال می‌کرد. زندگی ای کهرویاهایش را کنار می‌گذارد، درآمد کمی دارد، با برادرش رابطه خوبی ندارد، حتی خودش را هم دوست ندارد. و این احساس را دارد که وجودشدر این دنیا برای کسی اهمیتی ندارد و بعد از اخراج شدن از کارش به این دلیل که صاحب کارش معتقد است که با قیافه غمزده و افسرده اشباعث از دست دادن مشتری هایش می‌شود و مرگ گربه اش که فکر می‌کند علت مرگش خودش بوده و عرضه مراقب کردن از گربه اش را هم حتینداشته است. و علل کوچک اما مهم دیگری که او را به این دید می‌رساند که بود و نبودش دیگر نه برای دنیا و آدم‌ها و نه برای خودش دیگر مهمنیست و دست به خودکشی می‌زند. بعد از اقدامش به خودکشی وارد یک دنیایی می‌شود به اسم کتابخانه نیمه شب

در آنجا خانم الم کتابدار مدرسه اش که در کودکی رابطه خوبی با او داشت را می‌بیند. متوجه می‌شود کتابخانه بی نهایت زندگی هایی است کهاو می‌تواند داشته باشد و هر تصمیم‌و کاری که بخواهد بکند را می‌تواند عوض کند و با باز کردن کتاب و خواندنش به آن زندگی برود. در ابتداخانم الم به او کتاب حسرت هایش را نشان می‌دهد کتابی قطور و بی نهایت سنگین که با باز کردن و خواندنش دچار پریشانی خاطر می‌شود. وبعد از آن با خواستن هر زندگیی که برایش حسرتی ایجاد کرده بود و تجربه کردنش از بار حسرت هایش کم می‌کرد چرا که می‌فهمید گاهیبعضی از این حسرت ها و کارهایی که به اشتباه رویاهایش‌ خوانده می‌شد ولی در واقع رویای اطرافیانش بود آرامش و آینده خوبی نصیبشنمیکرد. در دنیای بی نهایت کتاب هایی که زندگی هایی بودند که می‌توانست داشته باشد پرسه می‌زند تا بتواند زندگیی که دوست دارد را پیدا کندو در آن ماندگار شود. در یک زندگی شناگر ماهر و برنده المپیک است، در زندگی دیگر یخچال شناس شده و برای پروژه ای به قطب جنوب رفته،در بعضی از زندگی ها ازدواج کرده. در بعضی‌هایشان بچه دارد و .. هر بار که در هر زندگی حس ناامیدی و سرخوردگی از داشتن آن زندگی رامی‌کند به کتابخانه برمی‌گردد.

سرانجام زندگیی که فکر می‌کند زندگی مورد علاقه اش است را می‌یابد ولی دائم حس می‌کند که به آنجا نیز تعلقی ندارد و وسط آن زندگی پرتشده است. در این زندگی و زندگی های دیگر تغییراتی با زندگی خودش می‌بیند که نشان دهنده وجود و اهمیت او در زندگی اصلیش می‌شود. مغازه ای که در آن کار می‌کرده در این زندگی ها سال هاست که بخاطر نداشتن مشتری تعطیل شده و بودن اون در زندگی اصلیش عاملبرپایی‌اش تا اینجا بوده، کودکی که معلم پیانواش‌ بوده بخاطر دنبال نکردن رویای پیانیست شدنش و پیدا نکردن معلم ارزان دچار مشکلات جدیشده و موارد دیگر از تفاوت هایی که بخاطر او ایجاد شده و این نشان از اهمیت حضور او در آن زندگی بوده است.. این بار از آن زندگی آخرشنیز علی رغم میل باطنیش خارج می‌شود و دچار ملال می‌شود که چرا اینگونه شد و او آن زندگی را علی رغم تمام غم و شادی اش می‌خواستهاست. در همین حین کتابخانه دچار فروپاشی می‌شود و او می‌ماند و کتاب سفیدی که خودش باید آن را بنویسد و این شروع تغییر نگرشش‌بهزندگی می‌شود. به زندگی اصلی خودش برمی‌گردد تا از این به بعد را جوری بنویسد و زندگی کند که میخواهد و اصل لذت بردن از چیزهایکوچک و داشته هایش را ضمیمه ذهنش می‌کند.

https://taaghche.com/book/95170/کتابخانه-نیمه-شب




زندگیکتابخانهچالش کتاب خوانی طاقچه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید