توضیح مختصر و ابتدایی یکی از مشهور ترین نظریه های اقتصاد کلان :
جان مینارد کینز که بود؟
جان مینارد کینز (۱۸۸۳–۱۹۴۶) اقتصاددان بریتانیایی بود که بیشتر به عنوان بنیانگذار اقتصاد کینزی و پدر اقتصاد کلان مدرن شناخته میشود. کینز در یکی از نخبگان ترین مدارس انگلستان، کالج کینگ در دانشگاه کمبریج تحصیل کرد و در سال 1905 مدرک کارشناسی ریاضیات گرفت. او در ریاضیات عالی بود اما تقریباً هیچ آموزش رسمی در اقتصاد ندید.
اقتصاد کینزی چیست؟
اقتصاد کینزی یک نظریه کلان اقتصادی است که در مورد هزینه کل در اقتصاد و اثرات آن بر تولید، اشتغال و تورم می باشد. این توسط اقتصاددان بریتانیایی جان مینارد کینز در طول دهه 1930 در تلاش برای مقابله با اثرات رکود بزرگ توسعه یافت.
اعتقاد اصلی اقتصاد کینزی این است که مداخله دولت می تواند اقتصاد را تثبیت کند. نظریه کینز اولین نظریه ای بود که مطالعه رفتار اقتصادی و انگیزه های فردی را از مطالعه متغیرها و ساختارهای کل جدا کرد. بر اساس نظریه خود، کینز از افزایش مخارج دولت و کاهش مالیات ها برای تحریک تقاضا و خروج اقتصاد جهانی از رکود حمایت می کند.
متعاقباً، اقتصاد کینزی برای اشاره به این مفهوم مورد استفاده قرار گرفت که با تأثیرگذاری بر تقاضای کل از طریق مداخله اقتصادی دولت میتوان به عملکرد اقتصادی بهینه دست یافت و از رکود اقتصادی جلوگیری کرد.
اقتصاددانان کینزی معتقدند که چنین مداخله ای می تواند منجر به اشتغال کامل و ثبات قیمت شود.
درک اقتصاد کینزی
اقتصاد کینزی نشان دهنده شیوه جدیدی از نگاه به مخارج، تولید و تورم بود. پیش از این، تفکر اقتصادی کلاسیک معتقد بود که نوسانات چرخهای در اشتغال و بازده اقتصادی فرصتهای سودی را ایجاد میکند که افراد و کارآفرینان انگیزهای برای دنبال کردن آنها داشته باشند. با انجام این کار، آنها عدم تعادل در اقتصاد را اصلاح می کنند.
بر اساس دیدگاه کینز از این نظریه به اصطلاح کلاسیک، اگر تقاضای کل در اقتصاد کاهش یابد، ضعف در تولید و مشاغل منجر به کاهش قیمت ها و دستمزدها می شود. سطح پایینتر تورم و دستمزد کارفرمایان را وادار میکند که سرمایهگذاریهای سرمایهای انجام دهند و افراد بیشتری را به کار گیرند و باعث تحریک اشتغال و احیای رشد اقتصادی شود.
مخالفت با اقتصاد کلاسیک
کینز در کتاب خود "تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول" و سایر آثار خود علیه این ساختار نظریه کلاسیک استدلال کرد و اظهار داشت که در دوران رکود، بدبینی تجاری و برخی ویژگیهای اقتصادهای بازار باعث تشدید ضعف اقتصادی و تقاضای کل میشود. بیشتر از آنچه که قبلاً داشت فرو رود. برای مثال، اقتصاد کینزی این تصور را که برخی از اقتصاددانان دارند مبنی بر اینکه دستمزدهای پایینتر میتواند اشتغال را کاملاََ احیا کند، مخالفت میکند، زیرا منحنیهای تقاضای نیروی کار مانند هر منحنی تقاضای عادی دیگر شیب رو به پایین دارند. به طور مشابه، شرایط بد تجاری ممکن است باعث شود شرکت ها به جای استفاده از قیمت های پایین تر برای سرمایه گذاری در کارخانه ها و تجهیزات جدید، سرمایه گذاری سرمایه خود را کاهش دهند. این امر همچنین باعث کاهش هزینه های کلی و اشتغال می شود.
اقتصاد کینزی و رکود بزرگ
اقتصاد کینزی گاهی اوقات به عنوان "اقتصاد افسردگی" شناخته می شود، زیرا "نظریه عمومی" کینز در دوران افسردگی عمیق نوشته شد - نه تنها در زادگاهش در بریتانیا، بلکه در سراسر جهان. با مطالعه کتاب معروف 1936 از درک بالای کینز از وقایع رخ داده در دوران رکود بزرگ مطلع شد، کینز معتقد بود نمیتوان آن را با تئوری کلاسیک اقتصادی توضیح داد.
اعتقاد رو به رشد کینز به مداخله دولت
سایر اقتصاددانان استدلال کرده بودند که در پی هر گونه رکود گسترده در اقتصاد، کسب و کارها و سرمایه گذارانی که از قیمت های پایین تر نهاده ها برای دستیابی به منافع شخصی خود سود می برند، تولید و قیمت ها را به حالت تعادل برمی گرداند، مگر اینکه از انجام آن جلوگیری شود. بنابراین کینز معتقد بود که به نظر می رسد رکود بزرگ با این نظریه مقابله می کند.
تولید کم بود و بیکاری در این مدت بالا باقی ماند. رکود بزرگ کینز را برانگیخت تا در مورد ماهیت اقتصاد متفاوت فکر کند. از این نظریه ها، او برنامه های کاربردی در دنیای واقعی را ایجاد کرد که می تواند پیامدهایی برای جامعه ای در بحران اقتصادی داشته باشد. کینز این ایده را رد کرد که اقتصاد به حالت تعادل طبیعی باز خواهد گشت. در عوض، او استدلال کرد که به محض وقوع رکود اقتصادی، به هر دلیلی، ترس و تیرگی که در بین مشاغل و سرمایهگذاران ایجاد میکند، تمایل به خودشکوفایی پیدا میکند و میتواند منجر به دورهای پایدار از فعالیتهای رکود اقتصادی و بیکاری شود. در پاسخ به این، کینز از یک سیاست مالی ضد چرخه حمایت کرد که به موجب آن، در دورههای بد اقتصادی، دولت باید مخارج کسری را برای جبران کاهش سرمایهگذاری و افزایش مخارج مصرفکننده برای تثبیت تقاضای کل متعهد شود.
انتقاد از سیاست های موجود دولت و پس انداز شخصی
کینز در آن زمان به شدت از دولت بریتانیا انتقاد کرد. دولت هزینههای رفاهی را بسیار افزایش داد و مالیاتها را افزایش داد تا در جامعه تعادل ایجاد کند. کینز گفت که این امر مردم را تشویق نمیکند که پول خود را خرج کنند، در نتیجه اقتصاد را بدون تحریک میگذارد و قادر به بهبود و بازگشت به وضعیت موفق نیست. کینز همچنین از ایده پس انداز بیش از حد انتقاد کرد، مگر اینکه برای هدف خاصی مانند بازنشستگی یا تحصیل باشد. او آن را برای اقتصاد خطرناک میدید، زیرا راکد ماندن پول بیشتر به معنای پول کمتر در اقتصاد و محرک رشد است. این دیدگاه با یکی دیگر از نظریههای کینز مرتبط بود که برای جلوگیری از رکود اقتصادی عمیق طراحی شده بود. بسیاری از اقتصاددانان از رویکرد کینز انتقاد کرده اند. آنها استدلال میکنند که کسبوکارهایی که به انگیزههای اقتصادی واکنش نشان میدهند، تمایل دارند اقتصاد را به حالت تعادل بازگردانند، مگر اینکه دولت با دخالت در قیمتها و دستمزدها از انجام این کار جلوگیری کند و به نظر برسد که بازار در حال خود تنظیمی است.
از طرفی کینز در حالی که جهان در یک دوره طولانی مدت رکود عمیق اقتصادی غرق شده بود، به تعادل طبیعی بازار چندان خوشبین نبود. او معتقد بود که در ایجاد یک اقتصاد قوی، دولت در موقعیت بهتری نسبت به نیروهای بازار قرار دارد.
اقتصاد کینزی و سیاست مالی
اثر چند برابری که توسط دانشجوی کینز ، ریچارد کان(١٩٠۵-١٩٨٩) ایجاد شد، یکی از اجزای اصلی سیاست مالی ضد چرخه کینزی است. بر اساس نظریه کینز در مورد محرک های مالی، تزریق مخارج دولت در نهایت منجر به افزایش فعالیت های تجاری و حتی هزینه های بیشتر می شود. این تئوری پیشنهاد میکند که مخارج تولید کل را افزایش میدهد و درآمد بیشتری ایجاد میکند. اگر کارگران مایل به خرج کردن درآمد اضافی خود باشند، رشد حاصله در تولید ناخالص داخلی (GDP) می تواند حتی بیشتر از مقدار محرک اولیه باشد.
ضریب کینزی
بزرگی ضریب ضریب کینزی مستقیماً با تمایل نهایی به مصرف مرتبط است. مخارج مصرفکنندگان برای کسبوکارها به درآمد تبدیل میشود که سپس برای تجهیزات، دستمزد کارگران، انرژی، مواد، خدمات خریداریشده، مالیاتها و بازگشت سرمایهگذاران هزینه میکنند. سپس درآمد کارگران می تواند خرج شود و این چرخه ادامه می یابد.
کینز و پیروانش معتقد بودند که افراد باید کمتر پس انداز کنند و بیشتر خرج کنند و تمایل نهایی خود را به مصرف افزایش دهند تا اشتغال کامل و رشد اقتصادی را تحت تأثیر قرار دهند.
دیدگاه های جایگزین
نظریه محرک مالی کینز الگوی غالب در اقتصاد دانشگاهی برای چندین دهه بود. با این حال، در نهایت، اقتصاددانان دیگر، مانند میلتون فریدمن و موری روثبارد، نشان دادند که مدل کینزی رابطه بین پسانداز، سرمایهگذاری و رشد اقتصادی را نادرست نشان میدهد. بسیاری از اقتصاددانان هنوز بر مدلهای چند برابری تکیه میکنند، اگرچه اکثر آنها اذعان دارند که محرکهای مالی بسیار کمتر از مدلهای ضریبی اصلی مؤثر است.
ضریب مالی که معمولاً با نظریه کینزی مرتبط است یکی از دو ضریب بزرگ در اقتصاد است. ضریب دیگر به ضریب پول معروف است. این ضریب به فرآیند خلق پول اشاره دارد که از سیستم بانکداری ذخیره کسری حاصل می شود. ضریب فزاینده پول کمتر از همتای مالی خود (ضریب کینزی) بحث برانگیز است.
اقتصاد کینزی و سیاست پولی
اقتصاد کینزی بر راه حل های سمت تقاضا برای دوره های رکود متمرکز است. مداخله دولت در فرآیندهای اقتصادی بخش مهمی از زرادخانه کینزی برای مبارزه با بیکاری، اشتغال ناقص و تقاضای اقتصادی پایین است. تأکید بر مداخله مستقیم دولت در اقتصاد، اغلب نظریه پردازان کینزی را با کسانی که برای دخالت محدود دولت در بازارها استدلال می کنند، در تضاد قرار می دهد.
اقتصاد کینزی چگونه کار می کند؟
کینزیها استدلال میکنند که دستمزدها و اشتغال در پاسخگویی به نیازهای بازار کندتر هستند و برای ادامه مسیر نیاز به دخالت دولت دارند. علاوه بر این، آنها استدلال میکنند که قیمتها به سرعت واکنش نشان نمیدهند و زمانی که مداخلات سیاست پولی انجام میشود، تنها به تدریج تغییر میکنند و باعث پولگرایی میشوند. اگر قیمتها به کندی تغییر میکنند، این امکان استفاده از عرضه پول را به عنوان ابزار و تغییر نرخ بهره برای تشویق استقراض و وامدهی فراهم میکند. کاهش نرخ بهره یکی از راههایی است که دولتها میتوانند به طور معناداری در سیستمهای اقتصادی مداخله کنند و از این طریق مصرف و هزینه سرمایهگذاری را تشویق کنند.
تقطه ضعف کاهش نرخ ها
اقتصاددانان پولگرا بر مدیریت عرضه پول و کاهش نرخ بهره به عنوان راهحلی برای مشکلات اقتصادی تمرکز میکنند، اما عموماً سعی میکنند از مشکل مرز صفر اجتناب کنند. با نزدیک شدن نرخ بهره به صفر، تحریک اقتصاد با کاهش نرخ بهره کمتر موثر می شود، زیرا انگیزه سرمایه گذاری را کاهش می دهد، نه اینکه صرفاً پول را به صورت نقد نگهداری کند یا جایگزین هایی مانند اوراق خزانه کوتاه مدت ببندد. نرخ بهره اگر نتواند سرمایهگذاری را تحریک کند، دستکاری ممکن است دیگر برای ایجاد فعالیت اقتصادی جدید کافی نباشد و تلاش برای بهبود اقتصادی ممکن است به طور کامل متوقف شود. این یک نوع تله نقدینگی است. زمانی که نرخهای بهره پایینتر نمیتوانند نتایجی را به همراه داشته باشند، اقتصاددانان کینزی استدلال میکنند که باید از استراتژیهای دیگری استفاده کرد، در درجه اول سیاست مالی. سایر سیاست های مداخله جویانه شامل کنترل مستقیم عرضه نیروی کار، تغییر نرخ های مالیات برای افزایش یا کاهش عرضه پول به طور غیرمستقیم، تغییر سیاست پولی، یا اعمال کنترل بر عرضه کالا و خدمات تا زمانی که اشتغال و تقاضا احیا شود.
اقتصاد کینزی و بحران مالی 08-2007
در پاسخ به رکود بزرگ و بحران مالی 2007-2008، کنگره ایالات متحده و قوه مجریه اقدامات متعددی را انجام دادند که برگرفته از نظریه اقتصادی کینز بود. دولت فدرال شرکت های بدهکار در چندین صنعت از جمله بانک ها، بیمه ها و خودروسازان را نجات داد. فانی می و فردی مک، دو بازارساز بزرگ و ضامن وام مسکن و وام مسکن، را نیز تحت حمایت خود قرار داد. در سال 2009، باراک اوباما، رئیس جمهور وقت آمریکا، قانون بازیابی و سرمایه گذاری مجدد آمریکا را امضا کرد، یک بسته محرک 831 میلیارد دلاری دولتی که برای نجات مشاغل موجود و ایجاد مشاغل جدید طراحی شده بود. این شامل کاهش مالیات، اعتبارات، و مزایای بیکاری برای خانواده ها بود. همچنین هزینه هایی را برای مراقبت های بهداشتی، زیرساخت ها و آموزش اختصاص داد. این اقدامات محرک و مداخلات فدرال به بهبود اقتصاد آمریکا کمک کرد و از تبدیل شدن رکود بزرگ به یک رکود کامل دیگر جلوگیری کرد.
Keynesian EconomicsTheory and How It’s Used, By THE INVESTOPEDIA TEAM Updated July 28, 2024
Reviewed by ROBERT C. KELLY