خانه هیولا محصول ساعت 2006 از کشور آمریکا است. انیمیشنی در ژانر ترسناک و دلهره آور. اگر این انیمیشن را تا به حال ندیده اید که البته بعید می دانم که ندیده باشید، سریعن بروید و آن را نگاه کنید و بعد از دیدن آن به اینجا بیایید.
پاییز است همه چیز از یک برگ شروع می شود، برگی که به خاطر وزش باد به همراه دیگر برگ ها تکان می خورد، سپس آن برگ کنده می شود و بر روی زمین می افتد و در همان هنگام دخترکی سه چرخه سوار سریعن از روی برگ ها که بر روی زمین ریخته اند رد می شود و آنان با کمک باد در آسمان پرواز می کنند و آن دخترک را همراهی می کنند. هرچه که دخترک جلوتر می رود برگ ها کم تر می شود و در آخر همان برگ اول داستان می ماند و او را همراهی می کند. یکدفعه سه چرخه دخترک در حیاط کسی گیر می کند و می ایستد اما برگ غافلگیرانه در چند متری جلوتر از دختر بچه می ایستد و سپس با کمک همان باد به عقب بر می گردد و به تایری از سه چرخه دخترک که گیر کرده می چسبد، سپس به سمت خانه ( خانه هیولا) می رود. این حرکات برگ از همان اول حس همراهی با دختر را در ما ایجاد می کند. برگ همچنین حس ترس را نیز به خوبی درون ما درست می کند. بگذریم سپس ترس تمام وجود دخترک را می گیرد. ناگهان پیر مرد از خانه اش بیرون می آید و مثل دیوانه های روانی به سمت دخترک حمله ور می شود و فریاد می زند از چمن من بیرون برو وگر نه تو را می خورم بعد همچنان او را می ترساند. دخترک با گریه فرار می کند و پیرمرد سه چرخه ی دخترک را نابود می کند و به خانه می رود.
در همان اول، انیمیشن یک چهره ی بد و بد جنسانه از پیرمرد را در ذهن مخاطب و بیننده ایجاد می کند و اینکه این مرد ، مردی بدی است. دو شخصیت اصلی داستان و دختری که بعدن به آن دو نفر اضافه می شود ،سعی می کند تا راز پیرمرد و خانه اش را کشف کند.آن ها به صورت عجیبی از پیرمرد و البته خانه اش می ترسند البته آن ها به دنبال کفش راز پیرمرد و خانه اش هستند برای همین این ترس را به جان خود می خرند و شبانه روز خانه پیرمرد و اتفاقات در آن را رسد می کنند. کل انیمیشن حرفش این است که زود قضاوت نکنیم. پیرمردی که از همان اول آدم خیلی خیلی بد جنسی به ما نشان داده می شود آن قدر ها هم بد جنس نیست. او به خاطر دور کردن مردم از خانه ی هیولایش مجبور است که این رفتار را انجام دهد. او دلسوز مردم است و دوست ندارد که مردم توسط خانه اش خورده شوند. او شخصیت منفی داستان نیست. بعضی وقت ها باید دیدگاهمان را نسبت به یک چیز عوض کنیم و زود قضاوت نکنیم. دیدگاه ها و تفکرات اشتباه امروزه گریبان گیر ما شده اند و ما همچنان در حال غرق شدن در آنها هستیم و این یک مشکل بزرگ است.