جاده طولانی و راه دراز بود ساعت ها در جاده در حال رانندگی بودیم هرچی به کویر نزدیک تر میشدیم، از رنگ گل و گیاهان اثری نبود و بیشتر تپه های خاکی به چشم میخورد هرچی به کویر نزدیک تر میشدیم آفتاب سوزان تر میشد و خورشید با شدت بیشتری میتابید.
به کویر رسیدیم از ماشین که پیاده شدم چند دقیقه ای خیره به زیباییی کویر بودم ، کویر هر لحظه مرا دعوت میکرد که با پاهای برهنه روی تنه او قدم بگذارم تصمیم خودم را گرفتم کفش هایی که برای کویر گردی خریده بودم را از پاهایم در اوردم و بر روی کویر قدم گذاشتم شن های کویر بسیار گرم شده بودند پاهایم بیشتر از چند دقیقه نمیتوانست. بر روی ان قدم بگذارد افتاب مدت زیادی به کویر تابیده بود و وجود کویر پر از گرمای خورشید شده بود.
کم کم به غروب نزدیک تر و زیبایی کویر بیشتر میشد . با دور بین عکاسی ام تا توانستم از زیبایی های غروب که ب روی صورت کویر نشسته بود عکس گرفتم.
شب که فرا رسید. ستاره ها مانند نگینی در دل اسمانی میدرخشند کهکشان ها و حتی بعضی از سیاره ها در ان اسمان تاریک میتوانستی ببینی.
کویر مهربان و بی انتها بود و تمام خودش را در اختیار شب گذاشته بود و گرمای وجودش را از خورشید هدیه میگرفت و غروب زیبا صورت بی نقص اورا ارایش میکرد. سفر من به کویر تمام شد ولی ممنونم از کویر و غروب و ستاره و شب برای این سفر به یاد ماندنی.