امروز یک مطلب تامل برانگیز و البته قابل بحث دیدم؛
جامعه ایران در سالهای اخیر شاهد تحولی چشمگیر در مواجهه با آیینهای سوگواری رسمی بوده است. مراسم پرحجم محرم که زمانی نقطه اوج همبستگی اجتماعی محسوب میشد، امروز برای بخش قابل توجهی از جامعه - به ویژه نسل جوان - به نمادی از سیاستهای حاکمیت در تقدیس مرگ و غفلت از زندگی بدل شده است. این تحول تنها کاهش مشارکت در مراسم مذهبی نیست، بلکه نشانه تغییر عمیقتر در روان جمعی ایرانیان است. جامعهای که زمانی در سوگ سیاوش و عاشورا به جستجوی معنا میپرداخت، امروز به نظر میرسد بیش از هر چیز تشنه زندگی و شادمانی است. این گذار از مرگاندیشی به زندگیگرایی را میتوان در کاهش حضور خودانگیخته در دستههای عزاداری، کمرنگ شدن آیینهای سنتی مانند نخلگردانی، و استقبال کمتر از مراسم تعزیه مشاهده کرد. چنین تغییری، پیشزمینه مهمی برای فهم ظهور جنبشهای اخیر است که دقیقاً بر ارزشهای معطوف به زندگی تأکید دارند.
از منظر روانشناسی تحلیلی یونگ، این تحول را میتوان به عنوان شورش کهنالگوی «آنیما» (نماد جنبه زنانه روان جمعی) در برابر سلطه بیامان کهنالگوهای مردانه خشک و مرگستا تفسیر کرد. کارل گوستاو یونگ، روانکاو سوئیسی، مفهوم کهنالگوها را به عنوان الگوهای جهانی و تصاویر ذهنی مشترک در ناخودآگاه جمعی بشر مطرح کرد. در میان این کهنالگوها، «آنیما» به عنوان جنبه زنانه روان مردانه و «آنیموس» به عنوان جنبه مردانه روان زنانه شناخته میشوند. یونگ معتقد بود سلامت یک جامعه در گرو تعادل بین همه جنبههای روان جمعی آن است. آنیما به عنوان نماینده مفاهیمی چون عاطفه، خلاقیت، باروری و پیوند با طبیعت، در دهه های اخیر به شکل سیستماتیک در ایران سرکوب شده است. این سرکوب در دو سطح عمل کرده: از یک سو در نوعی مردسالاری ساختاری؛ با وضع قوانینی که زنان را شهروندان درجه دو تعریف میکند، از حق انتخاب پوشش گرفته تا محدودیتهای شغلی و اجتماعی. و از سوی دیگر با مرگاندیشی ایدئولوژیک؛ به معنای نوعی گفتمان که زندگی زمینی را بیارزش میخواند و شهادت را اوج کمال انسانی معرفی میکند.
شعار سهگانه «زن، زندگی، آزادی» در راستای پاسخ به همین فشارها پدید آمد: «زن» به مثابه بازگرداندن آنیما به کانون توجه. «زندگی» به عنوان ضدگفتمان در برابر مرگپرستی و «آزادی» به مثابه طلب رهایی از قیدهای تحمیلی.
نمادهای این جنبش، همگی بیانگر طغیان زندگی در برابر فرهنگ عزاداری هستند. این حرکات جمعی را نباید صرفاً اعتراضات سیاسی دانست، بلکه نشانهای از نیاز عمیق روانی جامعه ایران به تعادل است. یونگ هشدار میداد که سرکوب طولانی مدت هر یک از کهنالگوهای روان جمعی به بحران میانجامد. امروز شاهد عواقب سرکوب طولانی مدت آنیما در ایران هستیم؛ جامعهای که زمانی با شور در مراسم محرم شرکت میکرد و از آن طریق پیوندهای اجتماعی خود را محکم می کرد، به تدریج و در طی زمان از این فضا فاصله گرفته است.
اگرچه این تحولات تنش های فراوان پدید آورده و مقاومت ساختارهای قدرت در برابر این تغییر، بحرانهای متعددی ایجاد کرده، اما تاریخ روان جمعی نشان میدهد که سرانجام تعادل از دست رفته باید بازگردد. جنبشهای اخیر تنها نخستین نشانههای این بازگشت به تعادل روانی هستند.
راه پیش رو نه در سرکوب این خواست جمعی، که در شنیدن صدای ناخودآگاه جامعه است. ایران امروز نیازمند بازتعریف رابطه خود با زندگی، شادی و جنبههای زنانه وجود خویش است. همانطور که یونگ تأکید داشت، سلامت یک جامعه در گرو تعادل بین همه جنبههای روان جمعی آن است. و این نشانه ها، در عمیقترین لایه خود، فریاد روح جمعی ایرانیان برای بازیابی تمامیت وجودی خویش است.