قسمت دوم
...تااینکه احساس علاقه شدیدی به خواندن کتاب های روانشناسی و تربیت کودک کردم و به دنبال ورود به دنیای آموزش در مدارس نوشته هایم کم کم رنگ تربیتی گرفت و منجر به تربیت در قالب داستان گردید و این پروسه ادامه داشت.
در خیال خودم به دنبال تاسیس کارخانه ای بودم که برای کودکان تولید اسباب بازی داشته باشم .اما یک روز به خودم آمدم وبه خودم نهیب زدم که اسباب بازی برای سرگرمی کودکان است توهدفت والاتر از اینهاست و پس از ساعتها تفکر، تصمیم گرفتم بجای تولید اسباب بازی برای بچه ها، تولید قصه برای بهترشدن حالشان بکنم. پس به قصد بهتر و زیباتر شدن دنیای کودکان شروع به نوشتن داستان های تربیتی کودکان کردم. به خاطر دارم از زمانی که مادرشدم، از روشهای غیرمستقیم تربیتی استفاده میکردم ویکی از این روشها گفتن قصه هایی برای آنها بود که خودشان در دنیای آن قصه وجود داشتند و نتیجه کارهایشان را درآن میدیدند. پس همین روش شد اصول قصه گویی من، برای کودکان و نوجوانان جهان.....
ادامه دارد.