دردل کویر زیبای کشورمان ایران، در شهرستان ها و روستاهای زیادی مردم به کار کشاورزی سنتی مشغول هستند . یکی از شهرستان های این منطقه بجستان هست که از تاریخی بسیار کهن و پربار، برخوردار است . دراین شهرستان کهن، از دیر باز کشت انار و زعفران ، زردآلو ، زرشک و توت بسیار رایج بوده است . و همهی این محصولات، با کیفیتی عالی کاشت و داشت و برداشت می شده و حتی به کشورهای دیگر هم صادر می شده است انارهای این منطقه، به پوست نازکی و پرآبی، معروف هستندو به غیرازتازه خوری آن که بسیار لذتبخش هست، از این محصول، درتهیه رب انار مخصوص و لواشک انار استفاده می شود . از پوست آن هم، برای رنگ آمیزی و حتی تهیه سوخت زمستانه استفاده می شود.
محصول مهم و استراتزیک دیگر این منطقه، زعفران است. که درنوع خود بی نظیرو بسیار مرغوب است. این محصول که گران ترین ادویه جهان به شمار می رود در صنعت خوراکی و دارویی کشور سهم به سزایی دارد و هر ساله با صادرات آن مقدار قابل توجهی ارز به کشور تزریق میشود.
از قدیم الایام، خانواده ها ی این دیار اعتقاد به داشتن فرزند زیاد داشته اند وداشتن فرزند زیاد را مایه خیرو برکت میدانستند. معمولا، فرزندان از حدود سه یا چهار سالگی درکنار بزرگترها، به کشاورزی و دامداری مشغول می شدند و از همان ابتدای کودکی، باعشق و علاقه، درانجام این کارها تبحرزیادی، مییافتند و با این کار نقش مهمی را در به ثمر رساندن محصولات مرغوب ایفا می کردند وبدین گونه باعث رونق چرخه اقتصادی درمنطقه میشدند.
واین چرخه ادامه داشت تا این که:
کم کم با بوجود آمدن شهرنشینی و توسعه خدمات اجتماعی و ار تباطی و بوجود آمدن دانشگاهها ورشته های اسم پر کن آنها، جوانان به سمتی دیگر کشیده شدند.
جوانان، به جای در دست داشتن بیل و کلنگ و نفس کشیدن در هوای باغهای سرسبز بجستان، کتاب و قلم به دست گرفتند و راهی شهرها ی دورونزدیک، شدند و از خانواده و شغل آبا و اجدادیشان فاصله زیادی گرفتند .
آوای دهل شهر نشینی، که از دور شنیدنش، خوش بود، به گوش آنان رسید و کم کم به شغل های دیگری، تن دادند و این باعث شد که کار کشاورزی و دامداری منطقه به دست پدربزرگها و مادربزرگها، بیفتدکه حالا مسن تر و کم توان تر شده بودند. شغل، کم زحمت کارمندی و درآمد راحت کارگری و زرق و برق شهر ها باعث جذب جوانان روستایی ودورافتادن آنها ازکشاورزی و دامداری، باعث افتادن شکاف بزرگی بین تولید و صادرات محصولات مرغوب کشاورزی شد .
حالا دیگر در خنکای صبحگاهی و گرگ و میش روزهای سرد آبان ماه، که فصل برداشت محصول زعفران هست، چشم هیچ جوانی قادر به دیدن زیبایی خیره کننده بی بدیل رنگ بنفش گلبرگهای زعفران ومزارع زیبای آن نیست. دیگر در مهرماه در کوچه باغهای شهرستان، وسط درختهای سبز انار که پراز این محصول با ارزش و با رنگهای قرمز خیره کننده است، هیچ جوانی را نمییابی که با عشق گذشته آن یاقوت های سرخ را در جعبه بچیند وراهی بازار کند. پیر مردها و پیرزنها ی میانسال، ولی کهنه کار مجبورهستند خودشان را به هر زحمتی که هست به باغستانها برسانند و از دخترکها ی نوجوان و زنان بی سرپرست و بد سرپرست، که جویای کار هستند، استفاده کنند تا محصول نه چندان مرغوب، در جعبه ها چیده شود و به قیمتی بسیاراندک به دست دلالان غیربومی به جاهای دیگرفرستاده شود. دوباره که به کوچه باغها نگاهی می اندازی میبینی که دیوارهای گلی آنها براثر فرسایش در حال ریختن است . درختان انار مانند بچه یتیمهایی که سایه پدر مادر برسرشان نیست درحال خشکیده شدن هستند . دیگر از همهمه و سرو و صدای خنده و صحبت وشور جوانی وخاطرات عاشقانه درمیان درختان انار و در کوچه باغها خبری نیست و تقریبا همه افراد قدیمی منتظرند که رونق گذشته این باغها و خاطرات شیرین آن ها را با خود به گور ببرند.
پیازهای زعفران توسط اهالی کشورها وشهرهای دیگر ازکشاورزانی که دیگر خودشان نمی توانند کشاورزی کنند، به صورت انبوه خریداری می شود و دراقصی نقاط جهان غیراز بجستان به گل می نشیند.