با خودم فکر میکنم« بهت اعتماد میکنم با اینکه میدونم ممکنه یه روز بهم آسیب بزنی» .. یکی از کارای اشتباهی که اوایل رابطم انجام دادم، overshare کردن و تعریف زیادی بود. ماه اول از خوبیای محمدرضا برا دوستام میگفتن و اونا عملا جلو روم گفتن همچین ادمی ک انقد خوبه چطور اومده سمت تو، نه نمیشه، قطعا با صد نفر دیگه هم حرف میزنه و دنبال استفاده از توعه، دل نبند، این لاشیه، وابسته نشو، بعدش که سر ی مسئله ای ب مشکل خوردیم و من حالم خوب نبود و خورد به روزای فارغ التحصیلی و ی جا نتونستم خودمو کنترل کنم و زدم زیر گریه و تعریف کردم، اونا اینجوری بودن ک هاک تو سرت. تو هیچی نمیفهمی، ساده ای، دیدی ما راست میگفتیم، حالا کات کن.
بعد اون قضیه ما دوباره اوکی شدیم و من دیگه هیچ حرفی با کسی نزدم، اما هنوزم بعد چندین ماه اونا مستقیم یا غیر مستقیم منشن میکنن ک اره تو اشتباه کردی، زود دلنبند، این ادم رد فلگه و… اهمیتی نمیدم. من آخرش کار خودمو میکنم. من حتی حرف موسی رو هم گوش ندادم. اما به آدم احساس بدی میدن، که نکنه راهمو دارم اشتباه میرم، ولی وقتی ب داخل رابطم نگا میکنم، عمقش و احساسات، با خودم میگم اینا نمیتونه فیک باشه.. شاید اوایلش گارد داشت بهم، تراست ایشوز داشت ، اما الان خیلی وقته ک اوکیه.. کون لقشون. کون لق بقیه. شاید اصلا حسادت میکنن که من حالم خوب شده بالاخره بعد مدت های طولانی افسردگی و ی رابطه خوب دارم و همه چیم اوکی شده. حسادت بد هم نه، نمیدونم.
گاهی میترسم، اما با خودم میگم درست میشه، ماولین باره دارم ب حرف دلم گوش میدم، همیشه انتخابام تحت تاثیر محیط یا مقایسه و قدرت بوده، نرگس ی بار بهم گف تو ولش نمیکنی چون غکر میکنی بین این همه دختری که دورشه، این فقط تو رو میخواد و یجورایی بهت حس قدرت میده. هستی میگف چون فک میکنی میخاد بگیرتت اینجوری از خودگذشتگی داری. این داره استفاده میکنه ازت. همشون حرفای بی سر و ته میزنن.همیشه احتمال همه چی هست، نمیگم نیست، ولی من بهش اعتماد میکنم.