نمايش آغاز ميشود!!!!
مسکو در ارامش کامل قرار گرفته و ساکنين آن در وضعيتي که ميتوان به آن گفت موجه در حال گذراندن زندگي هستند .
برليوز و ايوان روي نيمکتي نشسته اند وايوان با دقت به کلمات مطمئن ودقيق برليوز درباره اصلاح شعر ايوان گوش ميدهد.
کلمات کوبنده و صريح برليوز بر روي شعله لرزان باورهاي ايوان آوار ميشوند و با ضرب اهنگي مرتب اطراف گوش هاي ايوان ميچرخند ،چه لزومي دارد که طبع بلند و استعداد بالاي ايوان در جهت ستايش از مسيح بکار برود درحالي که رستوران انجمن غذاهاي لذيذ با قيمت مناسب عرضه ميکند؟
هيچ چيز نبايد تغيير کند
ذره ذره ي مسکو در کمال کامل به سرمي برد و برليوز در اطمينان کامل سخنراني اش را ادامه ميدهد.
همه چيز با امدن غريبه خارجي تغيير ميکند .ولاند رشته هاي بهم تنيده اطمينان را ميدرد و در جان دو نويسند تارهاي شک و ترس را ميتند.
چه کسي ميتواند قدرت مطلق باشد؟
عضو انجمن نويسندگان يا کسي که ميتواند پيش بيتي کند سر رئيس انجمن تا لحظاتي ديگر قطع ميشود؟
ولاند از درياي متلاطم پونس پيلات گذرکرده و حالا درمرز باريک ميان نور و تاريکي حماقت هاي خنده داري که به گرانمايه ترين نشانه هاي تفاخر تبديل شده اند را دربازي وسوسه و تحقير به رخ برده هاي قدرت ميکشاند.
گربه به خواسته هاي نفساني چنگ ميزند و کورييوف ذهن هاي نامطمئن و به شک افتاده را با باورهاي سرکوب شده شان روبرو مي کند.دستياران ولاند آتش بازي را آغاز کرده اند!!!!!
شهر تبديل به صحنه ي نمايش شيطان شده وجنون مثل کک هاي مزاحم درتابستان که گله اي را از پادر مياورد گله ي مطيع و فرمانبردار را به جنبش واداشته .
دستنويس هاي مرشد در آتش جان ولاند دويده اند ومارگاريتاي عاشق براي وصال راهي جز سايرين ندارد
بايد هرچيزي که درست است را ازبين برد
نور درکجاي اين جاده است؟
ايوان بايد کلمات اخر رابنويسد
بايد پونس پيلات يسوعا را ببيند.......
مرشد و مارگاريتا يکي از مهم ترين کتاب هايي بود که تا به امروز خواندم
چينش کلمات و توصيفات اين کتاب درست مثل نمايش شخصيت ولاند در کتاب ميخکوب کننده و حيرت انگيز است
انگار کلمات روي صفحات کتاب پرواز ميکنند و در ماهرانه ترين شکل ممکن به شخصيت ها جان ميبخشند.
اين کتاب بدون شک کتابي است که بايد چندبار خواند
و بايد به خودمان حق بدهيم که براي تک تک شخصيت ها دلمان تنگ بشود
لينک کتاب در طاقچه