از خودم اگر بخواهم بگویم یک سال بود بود تر مدرسه رفتم و یک سال را هم به صورت جهش تحصیلی خواندم ، پس از صدور کارنامه و انتخاب رشته نمیدانم چگونه اما من و پدرم یعنی من و تمام زندگی ام به این نتیجه رسیدیم که مدرسه غیر انتفاعی ثبت نام کنیم چون فکر میکردیم وقت بیشتری برای دانش آموز میگذارند ، هزینه اش هم برایمان مهم نبود ، راستش را بخواهم بگویم از همان تابستان که برای کلاس فوق برنامه امدم این افکار و احساسات در. من بوجود آمد، مدیری به شدت ناتوان ، دبیران ناتوان تر از مدیر ، این قضیه زمانی شدت گرفت که سه دوست صمیمی من هم به همین مدرسه امدند و آن ها هم همین نظر را داشتند ، اوج افتضاح همان روزی شد که در اردوی آموزش و پرورش اینقدر نا هماهنگ بودند که یکی از کلاس ها جا مانده بود. و 20 نفر در پادگان منتظر بودند که مدیر این قضیه را بفهمد ، به محض اینکه به مدرسه رسیدیم معلمان با شمردن این قضیه را متوجه شدند و باقی مسائل ، شاید این مدرسه چند دبیران توانمند داشت اما حداقل 5 دبیر داشت که تنها دستاوردشان این بود که با مدیر مدرسه یا مشاور مدرسه که باز هم خواهر زاده مدیر بود نسبتی دارند ، ناظم هم عروس های مدیر بودند نمیخواهم در حق آن چند عزیز که تا ابد یادشان در ذهن من میماند اجحاف شود اما این مدرسه در 9 سال تحصیل من بی نظم ترین مدرسه بود و ناچارا پس از آن الباقی سال های تحصیلم را در مدرسه نمونه دولتی گذراندم .