اشعار صامد «محمد صالح خوب»
اشعار صامد «محمد صالح خوب»
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

اشعار صامد _ صالح خوب _ ( شعر صبح بی تو )

صبحِ بی تو ، مثِ سالِ بی بهاره ،،،،،،،،،،،،،،،، مث اون جمعه غروبا ، غم و دلتنگی میاره
مث یه مادرِ خسته ، که تو باغچه گل میکاره ،،،،،،،، تا که روزی بیاد و با خودش شادی بیاره
مث یه سواره رَسته، که جلوش پُلا شکسته ،،،،،، ولی باز امیدو داره ، که به دل داره یه چاره
که نمیشه ریسمونایه ، تابِِ عشقش پاره پاره
یا همون بادبودنِ کشتی ، که به آسمون سواره ،،،،،، یه وَرش دِلگیره دریا و تَنِش اسیره باده
شايدم یه پاسبونه ،،،،،،، که می‌خواد ، شب رو بمونه
اگه که یه پاسبونه ،،،،،،، پس چرا نداره خونه
آره این غم ، پاسبونه ،،،،، خونشم عمره گرونه


اشعار و دلنوشته های محمد صالح خوب متخص به صامِد
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید