ugly stepsister
ugly stepsister
خواندن ۳ دقیقه·۱ ماه پیش

آرام باش رفیق:)

اوضاع خر تو خریه... چه جوریه که آدم میتونه این قدر دیگران رو راحت و با منطق و همراهی و همدلی هدایت کنی به سمت بهتر منظورم اینه که نهایتا بتونی یه کاری کنی فشار و بار روانی از روش اندکی بیشتر برداشته بشه...

کلا به نظرم تنها چیزی که توی این دنیا میتونه یه ذره از رنج ما کم بکنه همینه که سعی کنیم یه باری از روی دوش دیگران برداریم... حالا نه این که من خیلی دارم این کار رو میکنم... ولی خب حداقل دارم سعی میکنم این رو هم تا حدی فلسفه زندگیم قرار بدم .... برای همینم هست که دلم میخواد توی تخصص هایی بخونم که بیشتر با درمان و نجات دادن زندگی آدم ها در ارتباط هست تا اینکه بخوام صرفا فقط به وجه استراحت دار تر بودنش و درآمد عجیب غریب فکر کنم:)

استادی که امشب داشت توی وبینار قلب صحبت میکرد، خیلی تاکیدش بر این بود که آدم های شارپ توی قلب باید بیان و آدم های مسئولیت پذیر و شکر خدا الان آزمون دستیاری رو کاری کردن که دیگه دوستان اصلا خیلی اذیت نشن، 70 درصد هر رشته محلی رو بدن به دوستانی که از طریق سهمیه و تقلب تشریف آوردن یه چهارتا آدم دیگه هم منت میذارن بگیرن... تازه امسال که یحتمل یه سری از بچه ها ممکنه بیان که لزوما قلب رو دوست ندارن ولی چون رتبه شون اون قدر بالا نشده که مثلا رادیو و چشم و اینا بیارن، پاشدن اومدن قلب :))) واقعا آدم میمونه دیگه چیا بگه...

به هرحال مطمئنم که موقعی که نتایج انتخاب رشته و رتبه ها و ... بیاد، قشنگ یه دوره افسردگی جدیده... به هرحال مجبورم با شرایط پیش رو بسازم... درسته قلب بسیار بسیار رشته قشنگیه، ولی نهایتا خب باید همه چیز رو با هم در نظر بگیرم و ببینم یر به یر میشه یا نه... ولی خب در زیبایی رشته مطلوبم واقعا شکی ندارم..

صرفا امیدوارم که بتونم به جایی برسم که درست ترین تصمیم رو بگیرم:)

این روزا اصلا هیچ کار دیگه ای جز نهایتا رسیدن به وبینار های دستیاری و ... نمیکنم... و خب قشنگ میدونم این کارهای پایان نامه ام قاطی کلی کار میشه هم صدای استاد در میاد هم خودم گیر میفتم مجبور میشم کلی با هول و ولا بنویسمش...

در ضمن یه چیزی که باید بگم اینه که همیشه از اینکه این قدر اصرار دارن در عین اینکه لای زر ورق میپیچنش، بگن زن ها از پس فلان کار برنمیان یا ممکنه براشون سخت تر باشه و همیشه هم علتش اینه که خب بالاخره بچه میخوان آشپزی دارن شوهر دارن... کلا اینکه این چیزا رو سرنوشت مطلوب و محتوم و نهایی هر زنی میدونن و اینکه همش اصرار دارن که القا کنن اینا از هرچیزی واسه یه زن باید مهم تر باشه واقعا چندشه... مخصوصا وقتی اولش میگن نه نه ولی بعدش شروع میکنن به روضه های همیشگی رو خوندن... من هیچ وقت حس نکردم به خاطر زن بودنم توان کمتری دارم صرفا اگر چیزی بوده توی توانایی های شخصی ام بوده که هم زمان ممکنه مردانی بودن که از منم کمتر توانمند بودن مثلا درچیزایی که دوستان دوست دارن و اصرار دارن که بگن مشکل جنسیتیه... مثل جراح شدن یا مثلا تحمل و هندل استرس...

احمقانه است و حتی بیشتر شخص من رو مجاب میکنه که یه پزشک درجه یک بشم در هر سیستمی که هستم...

نمیدونم سرنوشت آینده من چه خواهد بود و من نهایتا کجا قرار میگیرم... راستش ته دلم که واقعا از ته دلم ، میخوام که همون ایده آلم رو برسم و بس...ولی خب هدف بزرگ ترم اینه که نهایتا هر تصمیمی گرفتم و هرچی قسمت ام شد، حتی بیشتر از دوران عمومی بترکونم، بخونم و روی خودمو کم کنم... درسته که زندگی فقط کار نیست ولی فکر میکنم همین که من بتونم توی زندگی ام شغلی رو داشته باشم که خیلی برام ریواردینگ باشه، همین که تو حس میکنی واقعا داری طبابت میکنی، جون آدم ها رو نجات میدی در اکثر رشته ها، حس خیلی زیباییه... و شخصا خود من عاشق رشته ام هستم به خاطر همین وجه اش، همین قدر ملموس میتونی مفید باشی و واقعا دردی رو دوا بکنی و این جوری حال خودت هم بهتر هست:)

پزشکیزیبااسترس
در حال دست و پا زدن و مواجه با واقعیت شخصی و جهان اطراف تلاش برای گزیده نشدن از یه سوراخ برای بار چندم:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید