نمیدونم شما در مورد نتایج و اتفاقاتی که اطرافتون میفته همیشه چه جوریه اپروچتون... میدونم که به مرور آدم سنش که بالاتر میره این حس رو داره که با واقعیت ها داره مدام برخورد میکنه و میفهمه که سرش به سنگ میخوره با این که یه روزی داعی این بوده که همه دنیا رو نجات بده و کارهای بزرگ بکنه... ولی به نظرم چیزی که هست اینکه چه قدر تصمیم میگیریم در این مرحله باقی بمونیم یا بریم مرحله بعد... من هنوز البته که گیر کرده تو گِلِ مشکلات خودم هستم ولی نهایتا، فکر میکنم دوست دارم برم جلو و بدونم شاید نجات دادن دنیا توی همین کارهای کوچیک و پذیرفتن مسئولیت و اعمال ریزه پیزه ای باشه که انجام میدیم... شاید هیچ وقت متوجه اثرشون نشیم ، شاید این قدر ناچیز و غیرقابل دیدن باشن که همیشه فکر کنیم اکثر فعالیت هامون بی ثمر و بی فایده است ولی نهایتا فکر میکنم جایی که ما امروز در تاریخ بشر ایستادیم، میشه به وضوح دید که چه طور همین تلاش های کوچیک همین بده بستون های ریزی که با هم دیگه داشتیم، حتی چه طور نتیجه زحمت ها و اندیشه های نه چندان مشهور در زمان خودشونِ افراد در گذشته، منجر به پیشرفت های چشم گیر و راحتی و زندگی بهتر ماها در این دوران شده...
هیچ کس قرار نیست همیشه به یاد همه بمونه حتی آدم خیلی خیلی کله گنده با دستاوردهایی که از نظر ما بسیار چشم گیر هستن، نهایتا بعد از سالها ، ممکنه یاد و اسمشون کم رنگ تر بشه و افراد کمتری بشناسنشون ولی میراثی که دارن، که لزوما میتونه یه چیز objective هم نباشه که عینی دیده بشه، میمونه... شاید حتی جوری که کسی فکرشو نمیکنه...
اما همیشه این حسو دارم که در نهایت استیصال و اینکه فکر میکنم کاری از دستم برنمیاد در سیستم معیوب و فشلی که داریم توش زیست میکنیم، یه چیزی که هست، اینه که ماحصلش به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه این شده که دیگه همه چیز و همه کس به هر بهانه ای شده از مسئولیت پذیری شونه خالی میکنن و کلا فرهنگ انداختن همه چیز به گردن سیستم، از اینکه چرا شرح حال کامل نیست تا چرا فلان مریض فلان چیزاش چک نمیشه... اینا میتونه توضیح باشه ولی آیا همیشه باید توجیه هم باشه؟ منظورم به این نیست که لزوما هیچ کس حق نداره یا مثلا به هر قیمیتی باید تن بدی به این سیستم معیوب پر توقع و آدم هاش، ولی نهایتا، به نظرم فاجعه اصلی سیستم های فاسد و این چنینی که تو رو توی سلسله مراتب های بی نهایت غرق میکنن، جا افتادن فرهنگ من نبودم دستم بوده است...
دوستی دارم که میشناسمش و میدونم ذاتا آدم خیلی خوبیه و مسئولیت پذیر هم هست ولی راستش نمیتونم حرص نخورم از اینکه کلا این مدلیه که میگه آره هرچیزی که هست هر اتفاقی که میفته تقصیر یه چیز دیگه یه کس دیگه است و همه کمی ها و کاستی ها یه علت بیرونی داره... من خودم هم توی این سیستم اون قدری کار کردم که بدونم برن اوت شدن و حمالی کردن جای طبابت چه قدر شایع هست ولی نهایتا این جوری نیست که بشه باهاش هرچیزی رو توجیه کرد... چه بسا که بعدا این زدن از کارها بازم تهش بیشترین آسیب رو به پایین ترین و ضعیف ترین افراد میرسونه.... خود ما و بیماران... علاوه بر اون اینکه اگرچه میدونم اون صد در صد نظرش این نیست ولی این همیشه کار در ازای پاداش عینی کردن، به نظرم برای مشاغلی مثل ما شاید هیچ وقت اتفاق نیفته و خب از یه جایی به بعد یا باید این رو بپذیری یا حق داری که نخوای توی این سیستم کار کنی...
اگرچه که نهایتا هم به عنوان کسی که دوست داره آزادی خواه باشه، نمیتونم برای بقیه نسخه بپیچم، حتی اگر کار اضافی یا از خودگذشتگی که باشه، حتی اگر برای من مسلم باشه، حق ندارم برای بقیه تعیین تکلیف کنم... ولی امیدوارم بعد تر با بهبود و upgrade شدن سیستم معیوب، کلا افراد حاضر درش میل داشته باشن که خودشون عملکرد مفیدتری داشته باشن...
یه مسئله بی ربط دیگه... نمیدونم تجربه اش رو دارین یا نه.... توجه دیگران، این که حس میکنی دیده میشی، همون قدر که اگر سمت کسی بیاد که دوسش دارین، براتون میتونه مطلوب و دوست داشتنی باشه، از طرف افرادی که حس آن چنانی ندارین، میتونه بیشتر حس تحت نظر گرفته شدن بده....
کلا به نظرم حتی آدم اگر کسی رو دوست داره وقتی اون رابطه حس میکنه مطمئن نیست که mutual عه، نباید فکر کنه اگر مدت های مدیدی به طرف پیله بکنه، قراره همه چیز درست بشه... من مخالف این سیستم های مسخره بازی دادن آدم ها هستم که بی محلی کنی خودش جلب میشه و فلان و بهمان... ولی به نظرم پروژه عاشق زار و نزار و مجنون و فرهاد کوه کن هم برای زندگی بشر، خیلی نسخه قابل تجویزی نیست...
این که حس میکنی ریز به ریز اعمالت داره تفسیر میشه، واقعا میتونه رو مخ باشه... در کنارش نمیدونم من خیلی همیشه درگیر این ماجرا بودم ولی طی گذر زمان متوجه شدم به صورت تجربی و در کنارش تراپی و ... که واقعا مسئله خوب بودن آدم ها نیست، مسئله این نیست که یک نفر خیلی آدم ماهیه پس خاک بر سرم که دوسش ندارم، به نظر میاد واقعا در لول اول اون آدم باید یه سری جذابیت هایی برات داشته باشه که حتی بخش زیادیش بیشتر از این که خودآگاه باشه، برمیگرده به ناخودآگاهت... لزوما هر آدم سالم و امنی، آدم مناسب تو نیست... همون جا هم باز اینکه چه قدر میتونین در لول های مختلف با هم مچ بشین هست... و وقتی نیست دیگه نیست... یعنی یه تایمی خیلی عذاب وجدان داشتم بابت این موضوع... سعیمو میکردم ولی واقعا دیدم فایده نداره... آدم نازنین که حرفاتو نفهمه یا مثلا این قدر خواسته ها و دیدتون توی ارزش های اولیه و مطلوب هاتون متفاوت باشه که نتونین با هم کنار بیاین، نمیدونم به نظرم تکلیفش مشخصه... فقط گاهی یه ایرادی که خودم دارم اینه که از اون شخص عصبانی میشم... او حق داره روی حرف خودش باشه، زندگی خودش رو هرجور دوست داره بچینه... گاهی یه حس اینو دارم که چرا این قدر از پیش باخته و نمیدونم گوشه گیر؟ و اصلا اینکه من حق ندارم در مورد کسی که توی زندگیم پارتنر نیست همچین حسی داشته باشم...
شایدم فقط خیلی خسته و بی حوصله ام... کلا یکم تایم ببره تا سیستمم بیاد بالا و بتونم تعامل هامو بهتر بکنم با آدم ها... :)
پ.ن: این روزا توی این گروه های اطلاع رسانی دستیاری و انتخاب رشته، آدم هایی رو میبینم که دلم میخواد فحش رو به سرشون بکشم... با حرفای سمی که میزنن، با نظرهایی که میدن، تو اگر واقعا میخوای حرفی بزنی، یه اکانت با اسم و رسم بساز، لازم نیست که خودتو قایم کنی قرار نیست برای عواقب خطرناکی داشته باشه میخوای بگی فلان رشته رو فلان شهر بخونین یا نه... ولی وقتی معلوم نیست کی هستی و یهویی میای میگی تهران نیاین جنگ میشه، فلان جا نیاین گرونه... اصلا چی باعث شده تو یهویی بیای این جوری خودتو بندازی وسط... یه زمانی کسی کمک و راهنمایی میخواد، میای نظرت رو میدی... ولی دیگه بقیه چیزا همه اش نظر شخصیه و شخصا خیلی سعی میکنم نسبت به صحبت های افرادی که تضاد منافع دارن با من، با احتیاط گوش کنم چون چیزی که تجربه این سال هام بوده اینه که 90 درصدشون، فقطططط به فکر منفعت شخصی شون هستن و دارن خنجرهاشون رو تیز میکنن که از کنار ستون فقراتت فرو کنن داخل:) تنها چیزی که حرص میده آدم رو و نگران میکنه، این مسئله است که گاها متعاقب بعضی از این حرفا ملت تصمیم هایی میگرن که روی سرنوشت ماها هم ممکنه تاثیر بذاره... به هرحال امیدوارم که تهش برام خیر باشه.... واقعا بسمه هرچی استرس کشیدم:)
یکم یه رست بدین من بیام بالا نفس بگیرم باز اذیت رو شروع کنین:)))))