یعنی این روزا از جزئی ترین و شخصی ترین مسائل تا کلان ترین مسائل، آدم حس میکنه زندگیش و آینده اش افتاده وسط و هرکسی از یه وری میاد یه لگدی میزنه و میره... یه عده دارن واسط تصمیم میگیرن که چی کار بکنی و قراره چی بشه و کجا باشی، زندگیت چی میشه، آینده ات، سرزمین ات چی میشه ولی تو هیچچچ قدرتی نداری که تصمیم بگیری و نظری بدی و کاری بکنی و واقعا این ته استیصاله... و تا میای به هرچی عادت کنی ، یه مصیبت جدید سرت میارن...
خبر ها رو میخونم، و اینکه حتی بعضی ها اعلامیه میدن که نیستن تهران یا حتی ایران و بعد عزیزی دارن که هرکار میکنن هیچ جوری نمیتونن پیداش کنن و ببینن حالش خوبه یا نه...
امروز حتی به بچه های تهران گفتم اگر بیمارستان میتونید سیستم ها رو نگاه کنید اسم فلانی رو خواهرش ایران نیست میگه جای خونه اش رو زدن و آشناها پیداش نکردن و هیچ جا نیست... تنم میلرزه گاها
تقریبا بخش طولانی از روز هم که نت نداریم یا هم به سختی... برای دانلود کردن 4 تا دونه ویس واسه دستیاری که سنجش مکرمه مجبورمون کرده زودتر تعیین تکلیفش کنیم، باید 1000 ساعت صبر کنم...
از اون طرف، نصف سایت هایی که همیشه کار میکنیم به خاطر نبودن اینترنت و فیلترشکن ، کارام خوابیده... اصلا نمیدونم... امروز فقط تونستم یکم یه چند تا ویس گوش کنم برای داستان رزیدنتی و یکم بنویسم اولویت ها رو
ولی هنوز کلی چیزه... یعنی هزار تا چیز رو باید تحقیق هام رو جمع بندی کنم یا ویس دوباره گوش کنم... امروز یکم حداقل یه کاری انجام دادم ولی بازم کلی از کارهام موند...
در ضمن ولی من با این ماجرا که بشینم یه جا هیچ کار نکنم یکم گاهی زاویه دارم... به نظرم بستگی به موقعیت داره ولی توی موقعیت های سرنوشت ساز رواقی گری خیلی تایپ من نیست... یعنی خب من سال هاست که دارم دست و پنجه نرم میکنم ولی حقیقتا محدودیت منه که واقعا نمیتونم خیلی هم بگم باشه هرچی شد و هرچه باداباد... کما اینکه یه چیزایی مثل همین ماجرای رزیدنتی میشه تخصص آینده من و من سالیان سال باهاش باید زندگی کنم و از اون جایی که شغلم رو همیشه خیلی دوست داشتم دوست دارم جایی برم و تصمیمی بگیرم که بعدا هم همچنان بتونم با علاقه کارام رو دنبال کنم..پوینت کلی رو میگیرم و اقعا هم گاهی حرص خوردن و دست و پا زدن نه تنها کمک کننده نیست که باعث میشه بیشتر فرو بری ولی نهایتا یه جاهایی هم حتی اگر محکوم به شکستی باید نهایت تلاشت رو بکنی !
این روزا درد هیچکس یکی دو تا نیست... همه مون پریم از ترس و پریشونی و خستگی و بهت و حیرت... امیدوارم بتونیم این روزا رو پشت سر بذاریم به یه حال خوب و نتیجه خوب برسیم... و اینکه بتونیم کنار هم بمونیم.. تنها چیزی که داره کمک میکنه همینه که کنار هم باشیم، احوالات هم رو بپرسیم اگر کاری کوچیک ترین حتی از دستمون برمیاد برای هم بکنیم... من حقیقتا نمیدونم کسایی که نوشته های منو میخونن اصلا چه کسانی هستن و .... ولی نهایتا اگر خوندید و مسئله ای بود حرفی بود بهم بگید اگر کمک میکنه...
امن باشید و سلامت .... به امید روزهای بهتر