بازم خدا رحمت کن مادرم رو هرچنددختر روستا بود ولی نگاه تیزی داشت ،خیلی با استعدادوحساس ولی درزمانه ای بدنیا اومد که ارزشش رو ندونستن به عنوان یک زن.
تعریف میکرد کدخدای ده شان آدم ترسناک و بدعنق و بداخلاقی بود البته از دیدگاه آدم های بی نظم و شلخته و تنبل و از زیرکار درو،که نظم و انظباط و مرتب بودن و غیره ...براشون سخت بود
ولی از نگاه مادرم اون مردی موء دب،بااخلاق،وجدی البته اخمو و باابهت.
بالاخره کدخدای ده بود،ملک و املاکش ازبقیه بیشتر بود و مجموعه ای زیر دستش کار می کردن وباید مدیریت خوبی رو انجام میدادوکلی دهقانیارو کشاورز روی زمینش کار می کردنوبه قول مادرم آدم فوق العاده باانصافی بود.چرا؟!
هرروز صبح کدخدا با اون عصاش توی روستا راه می رفت وسرکشی میکرد،راه آب روستا تمییز باشه ،آشغال هابه موقع به بیرون روستا جایی که از قبل کدخدا مشخص کرده بود انتقال داده شده باشه،اگردرخونه کسی آشغال می دید فورااون فردمورد موءاخذه قرارمیگرفت حتی سگ و گربه ولگردی توی روستا نبود هرکس باید درب خانه اش تمییز باشه والا پاسخگوی کدخدا باید می بود.
زمان جمع آوری خرمن مراقب بود که بارکارروی دوش یک تعداد نباشه و بقیه پول تنبل کاریاشون رو بگیرن.
موقع تقسیم محصول کدخدا به حساب همه رسیدگی میکردوصدالبته خیلی ها ناراضی بودن و می گفتن کدخدا حقشون رو خورده ،این واقعیت نداشت ،وقتی کاری نکردی مزدی هم نداری،هستن کسانی که از دسترنج دیگران بخورن و به زمین وزمان هم فحش میدن.بعدازفوت کدخدا پسراش اوک کارایی که کدخدا داشت و نداشتن وشرایط روستا تغییرکردبه قول مادرم.
غرض از گفتن این داستان این بود،ما به دلایلی ساکن دماوندیم تویک سال گذشته ازکوچه ای که هرروز عبور می کنم وبه محل کارم میرفتم پرازآشغال بود حتی توی جوی آب ولی دریغ از شهرداری این منطقه هربار که ازاونجا عبور میکروم با خودم میگفتم شاید امروز تمییز کرده باشن ولی متاسفانه.?
وموندم شهرداری و سهردار معنیش یعنی چی؟؟
پی نوشت..این نمونه کوچیکی از کم کاری این شهرداری هست و دیگر این که من به جای کلمه رسوایی تو موضوع نوشته ام از کلمه غوغایی استفاده کردم .